featured image

نامه‌های دختران قندهار:‌ افغانستان جهنم آرزوهای دختران شده است

 زن‌تایمز به‌مناسبت ۱۸ سپتامبر، روزی که طالبان مکاتب را به‌روی دختران بستند، تعدادی از نامه‌های دختران بازمانده از تعلیم و تحصیل را نشر می‌کند تا گوشه‌هایی از آن‌چه این ستم با دختران ما کرده، فاش گردد. اولین نامه به تاریخ ۱۸ سپتامبر و پنج نامه دیگر هفته گذشته نشر شد. این‌بار بیشتر نامه‌ها از قندهار است، شهری که امیرنشین طالبان شده و از آن‌جا دساتیر ضدبشری و فرمان‌های ضد زن صادر می‌شود. به همین جهت شنیدن صدای زنان و دختران قندهار اهمیت بسیار دارد. شهر قندهار که در بیست سال دوره غیرطالبانی صاحب تعداد زیاد دانشگاه دولتی و خصوصی بود، مکاتب و لیسه‌هایش باوجود فشار و تهدید بسیار طالبان همچنان فعال و پرجنب‌وجوش بودند، اکنون به نقل از یکی از این نامه‌ها، جهنم آرزوهای ساکنانش شده است.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

۱. ‌ از وقتی از مکتب دور شده‌ام حال خوش ندارم

گلثوم، صنف نهم، قندهار

من شاگرد صنف نهم بودم که دروازه مکاتب دخترانه را بستند. بعد از آن به یک کورس آموزشی می‌رفتم. بعد از چهار ماهه آن‌را نیز بستند. سپس تصمیم گرفتم که آنلاین درس بخوانم، ولی در خانه ما انترنت نیست و اقتصاد خانواده ضعیف است.

بزرگ‌ترین آرزویم این است که یک صبح از خواب بیدار شوم و لباس مکتب پوشیده از خانه برآیم. از روزی که از درس‌ها دور شده‌ام حال خوش ندارم. از این‌که دختر جوان افغانم متنفرم. افغانستان جهنم آرزوهای دختران شده است. زندگی در این مملکت خیلی دشوار است.

****

۲. کاش تلفون و انترنیت می‌داشتم

اسما، صنف هفتم، قندهار

صنف هفتم بودم که مکاتب به روی دختران بسته شد. حالا از آن روزها بسیار وقت گذشته و من از درس و تعلیم عقب مانده‌ام. چیزهایی را که آموخته بودم از یادم رفته، حتی در نوشتن و خواندن مثل گذشته نیستم.

روزهایی که مکتب می‌رفتم از ساعت ۸ صبح تا ۱۲ چاشت در مکتب مصروف درس بودم. در خانه درس‌ها را تکرار می کردم و کارخانگی انجام می‌دادم. اکنون از صبح تا شام مصروف کارهای خانه ام. زندگی خیلی برایم خسته کن شده است.

ای کاش تیلفون و انترنیت می‌داشتم تا مثل بعضی هم‌صنفی‌هایم انلاین درس می‌خواندم. پدرم غریب است و وضعیت اقتصادی ما خوب نیست. پدرم نمی‌تواند برایم تیلفون بخرد تا من به درس‌هایم ادامه دهم. اکنون گاهی کتاب‌های صنف هفتم را می‌خوانم ولی درست نمی‌فهمم و مفهوم درست از درس‌ها گرفته نمی‌توانم .

آرزو داشتم معلم موفق شوم. شاید روزی به‌راستی معلم شوم، یا شاید این آرزویم همیشه آرزو باقی بماند.

****

۳. خیال می‌کنم با نواسه‌هایم هم‌صنفی خواهم شد

شایسته، صنف دهم، قندهار

آرزو داشتم وکیل مدافع شوم و از حقوق زنان دفاع کنم؛ ولی پیش از آن‌که مکتب را به پایان ببرم و برای وکیل شدن اولین گام را بگذارم، مکاتب را به‌روی ما بستند. اگر مکتب بسته نمی‌شد، حالا به صنف اول دانشگاه بودم. این وضعیت مرا آزار می‌دهد وقتی می‌بینم برادرم به مکتب می‌رود اما من نمی‌روم. او به زودی از لیسه فارغ می‌شود و من که از او بزرگ‌ترم به صنف دهم مانده‌ام. با خود فکر می‌کنم شاید روزی مکتب دوباره باز شود و من به درس‌هایم ادامه دهم. گاهی این توهم به‌سرم می‌زند که مکتب باز شده و من زن موسفیدم، دندان‌هایم افتاده و با نواسه‌هایم یک‌جا مکتب می‌روم. با خود فکر می‌کنم شاید نواسه‌هایم تمسخر کنند و ندانند چرا سر پیری شوق مکتب کرده ام. شاید آنان باور نکنند که روزی مکتب به‌روی ما بسته شده و من نتوانسته‌ام تحصیل کنم.

این توهمات و آرزوها که شاید برای دیگران قصه به‌نظر برسد و عادی بنماید، حکایت از تاثیرات ناگوار بسته شدن مکتب بر زندگی و روان ما دارد.

****

۴. هنوز آرزو دارم داکتر موفق شوم

غوتی، صنف هشتم، قندهار

من از کودکی عینک می‌پوشم. وقتی برای تعیین نمره عینک پیش داکتر می‌رفتم، آرزو می‌کردم روزی داکتر شوم و آن چپن سفید را بپوشم. با گذشت زمان بیشتر به معالجه چشم علاقه‌مند شدم و دوست داشتم روزی به تداوی کسانی که بیماری چشم دارند، بپردازم. در مکتب همه تلاشم را انجام می‌دادم تا برای داکتر شدن آماده شوم.

تازه به صنف هشتم رسیده بودم که دروازه مکتب به روی دختران این سرزمین بسته شد. ما را به جرم دختر بودن از مکتب محروم کردند. هیچ برایم مفهوم نمی‌شود که چرا به برادرم اجازه می‌دهند که به مکتب بروند ولی مرا نمی‌گذارند درس بخوانم. زمانی که می‌بینم برادرم درس می‌خواند و به مکتب می‌رود، از محرومیت خودم خیلی رنج می‌برم. خیلی وقت‌ها گریه می‌کنم.

هنوز آرزو دارم بتوانم مکتب بروم، دانشگاه بخوانم و داکتری موفق شوم.

****

۵. بازشدن مکاتب رویایم شده

آمنه، فارغ صنف ششم، کابل

به صنف ششم بودم که مکاتب بسته شد. به درس‌هایم علاقه زیاد داشتم. با شوق و خوشحالی مکتب می‌رفتم و به ساینس علاقه زیاد داشتم. هر روز درس می‌خواندم و می‌خواستم اول‌نمره صنف شوم. آرزو داشتم در آینده کمپیوتر ساینس بخوانم ولی وقتی مکاتب بسته شد، بسیار ناامید شدم. سه سال می‌شود که درس نمی‌خوانم. گاهی به مدرسه دینی می‌روم ولی به کورس‌های آموزشی هم رفته نمی‌توانم. دلتنگ استادان و هم‌صنفی‌هایم شده‌ام. بازشدن مکاتب برایم رویا شده است.

این روزها وقتی صبح از خواب بیدار می‌شوم صبحانه می‌خورم و به مدرسه دینی می‌روم. وقتی از مدرسه بر می‌گردم، دوباره می‌خوابم و اگر بیدار بمانم خود را به موبایل مصروف می‌کنم.

****

۶. امیدوارم طالبان بروند و ما درس بخوانیم

زینب ۱۶ ساله، صنف ششم، جوزجان

دوسال پیش ششم را تمام کردم و خانه‌نشین شدم. آرزوی ادامه درس‌های در دلم زنده است. تلاش کردم آنلاین درس بخوانم ولی مشکلات اقتصادی و نبود انترنیت در قریه ما مانعم شدند. اوایل می‌کوشیدم شب‌ها برای یافتن زیگنال بهتر انترنیت پشت بام بالا شوم ولی نتیجه‌بخش نبود. پول نداشتم تا انترنیت پرسرعت بگیرم، و بسته‌ای که در موبایل من فعال بود کار نمی‌کرد.

پدرم دهقان است و در گذشته دوست داشت ما درس بخوانیم، ولی حالا او هم دوست ندارد دختران به مکتب بروند. پدرم می‌گوید همین کار طالبان خوب است، و زن بخاطر خانه است. در گذشته خود او تلاش می‌کرد تا ما درس بخوانیم. مادرم دو پسر و چهار دختر دارد. مادر کلان و پدرکلانم نیز با ما زندگی می‌کنند. نان آوردن برای این خانواده کلان برای پدرم دشوار است.

وضعیت معیشتی خانواده و فشار کار روی شانه‌های پدر باعث شد به‌جای گوشه‌نشینی و گریه به‌خاطر مکتب، دست به کار شوم. به یک کارگاه خیاطی رفتم، و آن‌جا نخست ماهانه صد افغانی ماهانه پول می‌پرداختم اما وقتی کار را یاد گرفتم برایم ماهانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ افغانی معاش تعیین کردند. در کارگاه خیاطی کار می‌کنم ولی غم دوری از تعلیم همیشه در قلبم است.

طالبان همه آزادی‌های ما را سلب کرده اند. امیدوارم روزی این جاهلان بروند و ما بتوانیم آزادانه و با آرامش درس بخوانیم، کار کنیم و آینده روشن داشته باشیم.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required