مدرسه و دانشگاه نه رقیباند و نه همتا
در گذشتهها، پیش از آنکه نظام آموزشی معاصر بوجود آید، و دانشگاهها رونق گیرند، مدارس محل اصلی آموزش سواد و پرورش نخبهگان بودهاند. آنجا کسانی برای سیاست، اداره و فرهنگ سواد میآموختهاند. گاهی در مدارس فعالیتهای شبهدانشگاهی هم میشده است. یعنی کسانی بعد از تعلیمات مدرسهای به تحقیق، تجربه و نظریهپردازی رو میآوردهاند. در حاشیههای مدارس، و با اتکا به سواد مدرسهای، گاهی دانشمندان بزرگ ظهور میکردهاند. اما در چند صد سال اخیر عرصه دانش کاملا دگرگون شده است، و نظام آموزشی و تحقیقی نطفهگرفته در غرب با روش عینی و تجربیاش زمین دانش را چنان شخم زده و زیرورو کرده است، و چنان ابزار و روشهای موثر معرفی کرده که دیگر آن روشهای سنتی تعلیم مدرسهای، مانند قلبه با گاو و اسپار از مد افتاده است.
در جاهایی مردم هنوز با بیل زمینهای کوچک خود را زیرورو میکنند، گاوهای قلبهای و اسپار دارند، و با کاشتن و چیدن چند بوجی گندم احساس غنا میکنند. اما دیگر اسپار و گاوهای قلبهای، دانهچینی و شخمزنی زمین با دست و بیل روش رایج کشتوزراعت نیست، و آنانی که با روشهای مدرن دانشگاهی زرع میکنند، دهقانان بیل و اسپار بهدست را نه همتای خود میدانند و نه رقیب. رابطه مدرسه و دانشگاه نیز چنین است. در گوشه و کنار دنیا هنوز کسانی در شرق و غرب مشغول آموزش سنتها، آداب و فرهنگ گذشتهگان خودند و برخی حتی در چند کیلومتری دانشگاهها و کارخانههای پیشرفته ایالات متحده امریکا زندگی به شیوه پدران عیسوی قرنهای پیش از صنعت را تمرین میکنند. در چین و هند و جاپان و خاورمیانه آموزشگاههای مذهبی و سنتی هنوز فعالاند و در جاهایی میکوشند شیوههای بدیل در زندگی اجتماعی و فردی معرفی کنند. گاهی اما مثل ملاهای افغانستان و پاکستان، مدرسهایها در خلا و ویرانی ناشی از جنگ و عقبماندگی سر صف سیاست، اقتصاد و تعلیم راه مییابند و امارت تشکیل میدهند، نصاب تعلیمی را دستکاری میکنند، در مورد فرایض و سنتهای تعلیم جدل راه میاندازند، و از همتاسازی دانشگاه و مدرسه سخن میزنند.
اخیراً خالد حنفی مولوی متعصب و وزیر امر به معروف طالبان، از دانشگاهیها خواسته است تا به فارغان مدارس به دیده «تحقیر» نبینند. در این سخن خالد حنفی واقعیتی نهفته است. بخش بزرگ فارغان مدارس از جایگاه مناسب اجتماعی برخوردار نیستند، و در یافتن جای پای در بازار، اداره و اقتصاد بسیار مشکل دارند. حتی زمانی که با زور پول و تفنگ خارجی، و در نتیجه بحران به قدرت میرسند، از اعتماد بهنفس لازم برای اداره قریه، شهر و کشور برخوردار نیستند و راهی جز تحمیل و زورگویی برای حفظ چوکی خود ندارند.
عامل «حقارت» فارغان مدارس دانشگاه نیست
دانشگاهیان و مدرسهایها نگاه متفاوت به همدیگر دارند. دانشگاهیان، فارغان مدارس را رقیب نمیدانند، و مطمیناند که اگر فرصت رقابت سالم مهیا شود، فارغان مدارس نه در سیاست و فرهنگ، و نه در اقتصاد و بازار، توانایی رقابت با آنان خواهند داشت. دانشگاهیان جز زمانی که مدرسهایها فرمان تکفیرشان را صادر میکنند و با دره بهجان آنان افتاده خواهان اطاعت میشوند، دیگر چندان از وجود مدرسهایها خبر ندارند و آنان را نه حقیر و نه عالی میپندارند. چون نه از مدرسه خبر کشف، اختراع یا ایده تازهای میرسد و نه از آنجا امید حرکت اجتماعی و فرهنگی میرود که باعث رفاه و آرامش شود. مدارس، خصوصاً آنهایی که در نفی روش دانشگاهی تاکید دارند، به اندازه زراعت گاوقلبهای نیز توجه انسانهای عصر ما را جلب نمیکنند و جدی گرفته نمیشوند.
در میان مدرسهایها اما گروهی در تلاشاند که خود را با شرایط امروز عیار سازند. برخی مدارس در مصر و جاهای دیگر کوشیدهاند به دانشگاه نزدیک شوند، و شیوههای مدرسهای را بهتدریج کنار بگذارند. آنها از یکسو نصاب مدرسهای را با افزودن مضامین دانشگاهی تعدیل کردهاند، و از سوی دیگر کوشیدهاند روش تدریس و تحقیق دانشگاهی را بیاموزند. برخی افراد موفق مدرسهای، پس از آنکه متوجه عقبماندگی روش مدرسهای میشوند، عاجل به دانشگاهها روی میآورند و در نظام دانشگاهی تحصیل میکنند. گروه دیگری از مدرسهایها مثل طالبان در برابر دانشگاه احساس حقارت میکنند، و در نتیجه از آن ترس و نفرت دارند. آنان از یکسو در تلاش تسخیر دانشگاهها و غنیمتگیری نعمات و وسایلی اند که به برکت دانشگاه تولید میشوند، و از سوی دیگر به دلیل عقدههای آشکار و پنهان خودکمبینی در برابر دانشگاهیان دست به تخریبکاری، خشونت و بدرفتاری میزنند. امارت طالبان نمایشگاه حس حقارت مدرسهایها در برابر دانشگاهیان شده است. اما این حقارت ریشه در دانشگاه نه بلکه در مدرسه دارد. با تغییر دانشگاه به مدرسه، سرکوب دانشگاهیان، و حتی با تلاش برای جلب احترام دانشگاهیان به فارغان مدارس، مشکل حقارت و خودکمبینی فارغان مدارس و ملاهای مسلح با تفنگ و دالر و نادانی حل نخواهد شد.
طالبان و مدرسهایها تا زمانی که روش دانشگاهی را نپذیرند، نجات نخواهند یافت. با مدرسه ساختن مکاتب و دانشگاهها حقارت مدرسهایها عمیقتر خواهد شد و آن حقارت به مکاتب و دانشگاههای مدرسهشده سرایت خواهد کرد. آنچه دانشگاه را معتبر و سازنده ساخته چوکی و تعمیر نیست تا طالبان با تسخیر آنها صاحب اعتبار شوند و از دانشگاهیان پیشی جویند. قدرت دانشگاه در نصاب غیرطالبانی و روش غیرمدرسهای نهفته است.
مدرسه برای آنکه همتا و رقیب دانشگاه شود، باید نخست از بند گذشته آزاد شود و به واقعیتهای امروز و نیازهای آینده بپردازد (دانشگاه شود). اهالی دانشگاه باور دارند که رفتن به گذشته ممکن نیست و جستجوی مدینه فاضله در گذشته، خیالپردازی بسیار پرهزینه است. از همینرو در دانشگاه اطاعت و تکرار بلبلوار باورهای گذشتهگان نه تنها تشویق نمیشود بلکه ضعف بزرگ پنداشته میشود. طالبان و دیگر مدرسهایهایی که فکر میکنند دانشگاهیان به آنان به چشم حقارت نگاه میکنند، دچار توهم همتایی و رقابت با دانشگاهیان اند، و حس حقارتشان حاصل تناقض آن توهم با واقعیتهای موجود است، نه رفتار فارغان دانشگاهها.