featured image

جان دادن برای لقمه‌ای نان: روایت کارگران افغانستان از بی‌عدالتی در ایران

وقتی پارسال از ایران به افغانستان اخراج شدم، در اردوگاه‌های ایران فرصت یافتم تا با کارگران بسیاری از نزدیک صحبت کنم. در کاروان ردمرزشدگان، از زنان و مردان تا کودکان زیر ۱۵ سال حضور داشتند. در اردوگاه زنانی بودند که بدون همسر یا فرزندان‌شان رد مرز شده بودند، مردانی که از کنار کوره‌های خشت‌پزی، ساختمان‌های نیمه‌کاره، یا کارگاه‌های کفاشی و خیاطی بازداشت شده بودند، و کودکانی که در چهارراه‌ها گل می‌فروختند، در بازارها بار می‌بردند یا در کوچه‌ها زباله جمع می‌کردند و از آن‌جا به اردوگاه آورده شده بودند. در این گزارش داستان تعدادی از آنان را با شما شریک می‌سازم.

مرگ در اعماق چاه؛ داستان داوود

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

شاهین‌شهر اصفهان، خزان ۱۴۰۲

داوود، مرد ۴۰ ساله باشنده اصلی قندهار، سال‌ها بود که برای تامین زندگی همسر و دو فرزندش، دختر ۱۸ ساله و پسر ۷ ساله، در ایران چاه‌کنی می‌کرد. او که پس از تسلط طالبان بر افغانستان به اصفهان مهاجرت کرده بود، سرانجام در عمق ۶۵ متری یک چاه آب، بر اثر پارگی کیسه انتقال هوا و خفگی جان باخت.

مرضیه*، دختر داوود با چشمانی اشک‌بار به زن تایمز می‌گوید: «پدرم می‌دانست این کار خطرناک است، اما چاره‌ای نداشت. صاحب‌کاران ایرانی حاضر نبودند برای کارگران افغان تجهیزات ایمنی فراهم کنند. وقتی جسدش را بیرون آوردند، حتی حاضر نشدند دیه یک میلیارد و دوصد میلیون تومانی (حدود ۲۰ هزار دالر امریکایی) او را بپردازند. گفتند او چون کارت اقامت نداشت، قانون از او حمایت نمی‌کند».

این تنها یک نمونه از بهره‌کشی سیستماتیک از کارگران افغان است. کارفرمایان ایرانی ترجیح می‌دهند از نیروی کار افغان‌ها استفاده کنند، چون در صورت بروز حادثه، نه دیه می‌پردازند و نه مجازات می‌شوند. خانواده داوود تنها ۱۰۰ میلیون تومان دریافت کردند؛ مبلغی که هزینه خاک‌سپاری‌اش را به‌زحمت پوشش داد.

لت‌وکوب تا حد مرگ؛ سرنوشت تلخ سیدآقا

کرج، تابستان ۱۴۰۰

سیدآقا*، کارگر ۵۰ ساله کابلی برای تامین هزینه زندگی خانواده‌اش به ایران آمده بود. او از تابستان ۱۴۰۰ خورشیدی در باغی در کرج مشغول به کار شده بود، اما ۶ ماه بعد اختلاف بر سر دو ماه معاش پرداخت‌نشده منجر به قتل‌اش شد. فیض‌الله* پسر سیدآقا می‌گوید: «پدرم می‌گفت صاحب باغ نه تنها پول نمی‌دهد بلکه هر روز با او بدرفتاری می‌کند و دشنام می‌دهد. یک روز به من زنگ زد و گفت صاحب‌کار و پسرش او را لت‌وکوب کرده‌اند و اکنون در کلینیک است.»

سیدآقا به‌دلیل جراحات شدید سر و خون‌ریزی زیاد، یک هفته بعد در خانه دچار ایست مغزی شد. خانواده‌اش مرگ او را مستقیم به لت‌وکوب صاحب‌کار و پسرش مرتبط می‌دانند. فیض‌الله با خشم می‌گوید: «آن‌ها به پدرم گفته بودند که تو افغانی هستی و هیچ سند و مدرکی برای معاش خود نداری. حتی در تامین هزینه انتقال جنازه پدرم به افغانستان ما را حمایت نکردند.»

جراحات ناشی از کار و محرومیت از بیمه

مشهد، زمستان ۱۴۰۱

خلیل*، کارگر ۳۶ ساله و باشنده اصلی بادغیس در یک سنگ‌بری در مشهد کار می‌کرد. در ماه جدی ۱۴۰۱، دست‌گاه سنگ‌بری تاندون دست راست‌اش را برید. او می‌گوید: «خون‌ریزی شدید داشتم، اما صاحب‌کارم حتی حاضر نشد مرا به بیمارستان برساند. ۷ میلیون تومان هزینه درمان دادم، و اگر ایرانی می‌بودم یک‌سوم این مبلغ را می‌پرداختم.»

جراحت دست، خلیل را از شغلی که در آن مهارت نسبی داشت محروم ساخته و اکنون به دست‌فروشی و شاگردی در خیاطی‌ها روی آورده است. درآمد او بعد از آن جراحت بسیار کاهش یافته است و به‌سختی می‌تواند نان بخور و نمیر خانواده را تامین کند. خلیل می‌گوید کارهای شاقه و پرخطر زندگی کارگران بسیاری را نابود کرده است، و در نبود بیمه یک جراحت متوسط در جریان کار زندگی کارگر افغان را نابود می‌کند. او تاکید می‌کند: «هیچ کارگر افغان بیمه نیست. اگر حادثه‌ای رخ دهد، خودت مسئول هستی.»

بنا بر آخرین آمار وزارت کشور/داخله ایران ۶ میلیون افغان در این کشور زندگی می‌کنند و منبع اصلی درآمد اکثریت این جمعیت بزرگ کارهای شاقه، کم‌درآمد و فاقد حمایت‌های قانونی و صنفی است. بیشتر کارگران افغان در کارگاه‌های خیاطی، کفاشی، برخی کارگاه‌های صنعتی، کارگری ساختمانی، چاه‌کنی و باغ‌بانی مشغول‌اند. عده‌ای در بازارها دست‌فروشی و یا در دوکان‌ها شاگردی و فروشندگی می‌کنند.

سقوط از ارتفاع و سکوت قانون

شیراز و تهران، تابستان ۱۴۰۲

مرتضی*، نوجوان ۱۷ ساله هراتی، بر فراز اسکلت‌های فلزی ۲۰ متری ساختمان‌ها در شیراز جوش‌کاری می‌کند. او می‌گوید: «کمربند ایمنی و طناب حافظتی نداریم. پارسال از ۶ متری افتادم و پایم شکست، اما صاحب‌کار حتی یک قرص مسکن هم نداد.»

محب‌الله*، کارگر ۲۸ ساله ساکن اصلی ولایت لوگر، نیز در ماه اسد ۱۴۰۲ در تهران از داربست طبقه دوم سقوط کرده و مهره کمرش آسیب دیده است. او پس از آن حادثه مدت ۶ ماه بی‌کاری کشیده و صاحب‌کار از پرداخت ۹ میلیون تومان آخرین دست‌مزد او انکار کرده است: «گفتند افغان هستی، برو شکایت کن! می‌دانستم اگر شکایت کنم پولیس پیش از آن‌که به شکایت من گوش کند به مدارک‌ام گیر خواهد داد و دردسرهای بیشتری برایم خلق خواهد کرد.»

مزدهای پرداخت‌نشده و چک‌های باطل

مشهد و تهران، زمستان ۱۴۰۲

محمد رحمان*، رنگ‌مال ساختمان در مشهد، پس از دو ماه کار روی یک پروژه ۴ طبقه، تنها ۴۰ میلیون از ۱۶۰ میلیون تومان دست‌مزدش را دریافت کرد. رحمان می‌گوید: «صاحب‌کار اول بهانه می‌کرد که خانه را برای فروش ساخته است و  هر وقت فروخته شد پول مرا خواهد داد. وقتی گفتم شکایت می‌کنم، گفت تو یک کارگر غیرقانونی افغان هستی، برو هر جایی می‌خواهی شکایت کن، دست‌ات به جایی نمی‌رسد.» رحمن نیز مثل محب‌الله می‌گوید از صاحب‌کار به دولت شکایت نکرده است، چون می‌داند شکایت‌اش به جایی نخواهد رسید.

گاهی صاحب‌کارهای ایرانی به‌جای انکار مستقیم از پرداخت مزد کارگران افغان به آنان چک‌های مدت‌دار می‌دهند. اما این چک‌ها که از یک‌ماه تا شش‌ماه مدت سررسید دارند، بیشتر مواقع نقدشدنی نیستند و کارگران از این طریق حتی با تاخیر به پول خود نمی‌رسند.

مرادعلی*، تولیدکننده لباس در تهران نیز تابستان سال قبل از یک فروشنده لباس، چک ۱۷۰ میلیون تومانی دریافت کرده بود. او به زن تایمز می‌گوید: «در موعد چک به بانک رفتم تا پول‌ام را تحویل بگیرم. کارمند بانک گفت حساب موردنظر خالی است. به صاحب چک تماس گرفتم ولی او با بی‌تفاوتی گفت فعلا پولی ندارم که برایت بدهم. گفتم پس مانتوهایی را که به تو داده‌ام برگردان. در جواب‌ام گفت مانتوها را فروخته است.»

فشارهای دولتی، اخراج و محرومیت

از ابتدای سال ۱۴۰۳، فشار بر مهاجران افغان در ایران تشدید شده است. محدودیت‌های تردد، ممنوعیت کار قانونی، محرومیت از تحصیل و حتی خرید نان، ایران را برای افغان‌های فاقد مدارک به زندان بدل کرده است. محمد رحمان می‌گوید: «اگر پولیس بگیرد، مستقیم به افغانستان برمی‌گردانند. مجبوریم با شرایط بسیار سخت و مزدهای ناچیز کار کنیم، و حتی زمانی که صاحب‌کار مزد ما را نمی‌پردازد، دندان روی جگر گذاشته تحمل کنیم.»

آمار وزارت کشور ایران از حضور ۶ میلیون افغان در این کشور حکایت دارد، اما قوانین کار و تامین اجتماعی، این جمعیت را نادیده می‌گیرد. کارگران افغان، قربانیان سیستم اقتصادی اند که از ناپایداری وضعیت این جمعیت بی‌پناه سود می‌برد. تا زمانی که قوانین و نظام اقتصادی ایران برای کارگران افغان جای‌گاه انسانی برابر با سایر کارگران قایل نشود  و یا شرایط برگشت مهاجران به افغانستان فراهم نگردد، داوودها، سیدآقاها و خلیل‌های بسیاری در سکوت لت‌وکوب، غارت و کشته خواهند شد.

نام‌های ستاره‌دار (*) برای حفظ امنیت افراد، تغییر یافته‌اند.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required