کارآفرینی زنان زیر سایه امارت؛ طالبان در ادارات دولتی با زنان چگونه برخورد میکنند؟
کارگاهم داخل خانهای در یک قریه، واقع در چند کیلومتری شهر فیضآباد، بود. در ماه سپتامبر ۲۰۲۳، خواستم نمایندگی کارگاه را به داخل شهر انتقال بدهم؛ این کار مجوز ادارهی امربهمعروف را میخواست. روزی همراه با یکی از دوستانم به سمت اداره رفتیم، ولی ما را اجازهی ورود ندادند ـ ادارهی امربهمعروف با نفرت از زنان بنا شده است. آن روز حتی محافظ دروازه نیز طرف ما نگاه نمیکرد و رودررو با ما حرف نمیزد. وقتی با او سر سخن را باز کردم، بدون آنکه جوابی بدهد، داخل رفت و مرد دیگری را آورد. آن مرد نیز با اکراه و نفرت با ما سخن گفت.
آنان بهخاطر جنسیتم، وجود مرا انکار میکردند و از حضورم در اجتماع و کنار خودشان میشرمیدند. تا خواستم دلیل مراجعهام را توضیح دهم، جواب داد: «رئیس ما شما را نمیبیند. بروید و به خانه بنشینید و خانهداری کنید. زن را چه به تجارت، تجارت به زنها بند است.» حرفهایش شبیه مرمی به مغزم میخورد. با قاطعیت برایش گفتم: «من از همین امارت جواز دارم، چرا اجازه نباشد؟» او در پاسخ چیزی نگفت و بدون شنیدن ادامهی سخنانم، به دفترش برگشت. درنتیجه من نمایندگی کارگاهم را در داخل شهر فیضآباد فعال نتوانستم.
نامم خاطره است و ۲۸ سالهام. قبل از طالبان، زمانی که محصل رشتهی اقتصاد در دانشگاه بدخشان بودم، در کنار درسها فعالیت اقتصادی نیز میکردم. آنزمان با یکی از دوستانم پارچههای ارزان را خریده، به خیاط میدادیم تا بدوزد و لباسهای دوختهشده را آنلاین میفروختیم و از آن درک عوایدی بهدست میآوردیم. بعد از تحصیل به کابل آمدم و در یک ادارهی دولتی استخدام شدم. من نیز مثل هزاران دختر دیگر آرزوهای زیادی داشتم و میخواستم ماستری بخوانم و کسبوکارم را توسعه بدهم.
در تابستان ۲۰۲۱، با ورود طالبان به شهر، گویی همهی درهای امید بسته شدند. بدخشان را وحشت فراگرفته بود، همه سراسیمه بودند و برای ترک وطن تقلا میکردند. در میدان هوایی جای پا نبود. در آن شبهای وحشتناک، صدای گلولهها و راکتها در خیابانهای فیضآباد طنینانداز بود. برای من که تا چند روز پیش از آن در پی آرزوهایم بودم، شرایط طالبانی غیرقابلتحمل بود.
پس از آن، با گذشت زمان، محدودیتهای بسیار در برابر زنان وضع شد. زنان دیگر اجازهی تحصیل نداشتند، از کار منع شده بودند و حتی قدمزدن در خیابان بدون محرم خطرناک شده بود. برای نجات از افسردگی، تصمیم گرفتم کارهای گذشته را با اندکی تغییر از سر بگیرم. مدتی بعد از آغاز حاکمیت طالبان، در اواخر سال ۲۰۲۱، کارگاهی را با یک استاد و هشت شاگرد فعال ساختم. فعالسازی کارگاه آسان نبود و در این کار با موانع بسیار روبهرو شدم.
طالبان فیس جواز را تقریباً دوچند ساخته بودند. فیس جواز انجو را از ۳۰ هزار افغانی به ۵۰ هزار افغانی و فیس جواز تجارت را از ۱۰ هزار افغانی به ۱۸ هزار افغانی بالا برده بودند. من نتوانستم فیس انجو را بپردازم، برای همین جواز تجارت گرفتم. با جواز تجارت نمیتوانم پروژه بگیرم و از برنامههای توسعوی و مساعدتی سازمانهای بینالمللی برای زنان در کارگاه خود استفاده کنم.
وقتی برای پرداخت پول جواز به دفتر ریاست مالیات رفتم، دروازهبان حضور نداشت و با احتیاط و ترس دروازه را تکتک زدم و داخل اداره شدم. رئیس اداره مردی با موها و ریش بلند و چشمان سرمهکشیده بود و وقتی مرا دید خطاب به محافظین فریاد کشید: «چرا اجازه دادید این زن داخل بیاید؟» محافظین مرا از دفتر او بیرون کشیدند و به بخشی دیگر فرستادند. وقتی با ترس و سراسیمگی وارد شعبهی بعدی شدم، آنجا نیز با من مثل موجود بیگانه رفتار کردند. آشکار بود که از حضور زنان در دفترشان احساس ناآرامی دارند. روند پرداخت پول جواز مرا بدون سخنی طی مراحل کردند.
تنها در ادارات با این رفتار مواجه نبودم. حتی زمانی که برای تهیهی وسایل میرفتم، از رانندههای موتر تا فروشگاهها چون میدیدند محرم شرعی با من نیست همکاری نمیکردند. آنان از مجازات طالبان هراس داشتند؛ طالبان دستور داده بود که هیچ رانندهای حق ندارد زنی بدون محرم را سوار موتر کند. زمانی که برای تهیهی وسایل به داخل شهر میرفتم، گاهی مجبور میشدم مدت طولانی کنار سرک بایستم تا آخر رانندهای دلش به حالم بسوزد و مرا به شهر ببرد.
پیش از طالبان، کارم را با ۲۵۰۰ افغانی شروع کرده بودم. بعد از بهقدرترسیدن طالبان کارم را با ۲۵۰۰۰ افغانی از سر گرفتم. با یک استاد و هشت شاگرد خیاطی کار را شروع کردیم و پس از مدتی در کنار خیاطی بخش حکاکی را نیز فعال ساختم. حکاکان روی سنگهای قیمتی نقشهای تزئینی حک میکنند و از آنجایی که استخراج و بازار سنگهای قیمتی در بدخشان رونق دارد، توانستهام تعداد زیاد زنان و دختران را مشغول کار سازم. اکنون بیش از ۱۰۰ زن و دختر در این کارگاه کار میکنند و هر یکی ماهانه حداقل یک هزار افغانی و حداکثر ۱۵ هزار افغانی مزد میگیرد.
متأسفانه فضای زندگی برای زنها با گذشت زمان تنگتر میشود و ما زنان به بهانههای گوناگون مورد ستم سیاستهای طالبانی قرار میگیریم. بدون محرم مرد حق گشتوگذار و سفر نداریم، فرصت تعلیم و تحصیل از ما گرفته شده است، و بهتازگی این محدودیتها تا منع صدای زنان نیز پیش رفته است. در برخی ولایات اکنون رسانهها اجازهی نشر صدای زنان را ندارند.
من اما بعد از دیدن سختیها و عبور از چالشهای گوناگون و طردشدن از دفاتر بهخاطر جنسیتم، نیروی زنانگی و عزم خود را از دست ندادهام. احساس میکنم با هر فشار و محدودیت قویتر میشوم و اکنون کارگاه کوچکی را که با یک استاد و هشت شاگرد شروع شده بود، به محل کار صد تن ارتقاء دادهام و در کنار کارگاه، با تعدادی از دخترخانمهای تجارتپیشه تماس دارم و باهم همکاری میکنیم.