مکاتب مخفی دختران در افغانستان چگونه فعالیت میکنند؟
در گوشهای از یک خانهی ساده در افغانستان، صفی از کفشها، داستانی از مقاومت را روایت میکند. هر جفت کفش، متعلق به دختری است که پنهانی برای ادامهی آموزش به اینجا آمده است. فرشته، مادر پنج فرزند، پس از بسته شدن مکاتب دخترانه توسط طالبان، اتاق نشیمن خانهاش را به صنف درسی برای دختر ۱۴ سالهاش تبدیل کرد. خبر این صنف خصوصی دهانبهدهان پیچید و بهزودی ۲۵ دختر از محله در آن ثبتنام کردند.
فرشته میگوید: «دختران افسرده شده بودند و کاملاً امید شان را از دست داده بودند ولی من گفتم، ما میتوانیم حتا در خانه هم به آموزش ادامه دهیم و اینگونه آغاز کردیم.»
برای پنهان ماندن این مکتب، فرشته به همسایهها گفت که تفسیر قرآن آموزش میدهد و چند جلد قرآن و کتاب دینی را در الماری کنار پنجره گذاشت. دختر بزرگترش که در سال دوم دانشگاه بود، نیز در تدریس کمک میکرد. در آغاز، هیچ وسیلهای نداشتند. او میگوید: «در ابتدا تخته سفید برای تدریس نداشتیم، ولی بعداً دانشآموزان پول انداختند، تخته خریدند و دختران در طول هفته دو مارکر میخرند… هر هفته چهار نفر وظیفه دارند که با هم شریکی مارکر بخرند.»
پنج ماه بعد، صاحب حویلی، کرایه را از پنج هزار به هشت هزار افغانی افزایش داد و تهدید کرد که طالبان را خبر میدهد. فرشته میگوید: «هر روز دشنام میداد و مرا اخطار میداد که طالبان را سر تان خبر میکنم.» زمانی که طالبان آمدند، خوشبختانه وقت صنف درسی نبود. شوهرش گفت: «بیایید ببینید، خانهام پر از کتابهای دینی و قرآن است. خانمم به دختران قرآن آموزش میدهد، که هیچ پول ازش دریافت نمیکند.» طالبان چیزی نیافتند ولی فرشته مجبور به ترک خانه شد.
او با یکی از دوستان قدیمیاش آشنا شد که وی را به نهاد تعلیمی دریچه معرفی کرد—سازمانی که به ۴۵۰۰ دختر در ۶۶ مکتب خانگی در ۲۰ ولایت آموزش فراهم کرده است. «مکتب دریچه به قدری هشت هزار افغانی معادل صد دالر امریکایی برای هر معلم، در زمستان سال ۲۰۲۳ ماهانه ده کیلو گاز… و یک تختهای سفید به قیمت یک هزار افغانی به صنف ما تهیه کرد.»
حضرت وهریز، شاعر و نویسنده ساکن کانادا، این مکتبها را در سال ۲۰۲۱ بنیان گذاشت. او ابتدا از پول شخصی و کمک دوستان کار را آغاز کرد و سپس کمک یک نهادی بینالمللی دریافت کرد. اما در ماه می ۲۰۲۴ کمک مالی قطع شد. او میگوید: «ما به ۱۷۵ معلم زن، یک روانشناس زن، یک مدیر اداری و مالی… معاش پرداخت نمودیم… بعد از قطع کمکها، معلمین به اختیار خود رضاکارانه به تدریس ادامه دادند.»
فرشته و شوهر بیکار او نتوانستند برای پنج ماه کرایه خانه بپردازند. «صاحب حویلی… یک روز به دروازه حویلی قفل میزد و یک روز هم کفشهای شاگردان را به کوچه پرتاب کرده بود.» فرشته با قرض سیهزار افغانی، کرایه را پرداخت تا مانعی در آموزش دختران نشود. حالا او میخواهد در مکانی آرام با یک صاحبخانه حامی، صنفاش را دوباره آغاز کند.
زنتایمز با ۲۰ معلم زن از چهار زون افغانستان مصاحبه کرده است. اکثر آنها با امکانات ابتدایی و بدون معاش، مکتب را آغاز کردند و با پیوستن به دریچه، برای مدتی حمایت مالی دریافت نمودند.
سلطنت* پس از بسته شدن مکاتب دولتی، در یکی از ولایات شمالی مکتب خانگی دایر کرد. او و چهار معلم دیگر، در سه تایم مختلف ۱۰۰ شاگرد را در صنفهای یک مدرسه مذهبی تدریس میکنند. «مدرسه ماهانه به قدری ۵۰۰۰ افغانی از طرف مکتب دریچه کرایه صنف دریافت میکند…»
او میگوید: «از صنف هفت الی صنف دوازده شاگرد داریم… حتی روزهای رخصتی را اصرار میکنند که آنها را رخصت نکنیم.» حمایت مدیر مدرسه و وکیل گذر به آنها در برابر تهدیدات طالبان کمک کرده است. «چون دختر وکیل گذر و دختر مدیر مدرسه نیز در مکتب ما درس میخوانند آنها حمایت میکنند.»
سلطنت روزی را یاد میکند که طالبان تا پشت دروازه آمدند. «ماه سپتمبر سال ۲۰۲۳ بود… مدیر مدرسه بیرون رفت تا با آنها حرف بزند… من از شدت استرس زیاد کم بود که ضعف کنم. چهار ماهه حمل داشتم… ترسیده بودم که… سقط نشده باشد.»
مکرمه*، معلم سابق جغرافیه، حالا همراه با چهار زن دیگر در یک مدرسه دینی، به شاگردان ابتدایی دری و انگلیسی تدریس میکند. «در شروع، مکتب دریچه حمایت مالی مکتب ما را بدوش گرفت… مردم محل بخصوص مردان و مویسفیدان از ما حمایت کردند.»
آنها ابتدا ۱۵۰ شاگرد جذب کردند ولی به دلیل تهدیدات، ۲۰ نفر ترک تحصیل کردند. مکرمه میگوید: «شاگردان ما بسیار مشتاق درس خواندن و با نظم و با حجاب هستند… طالبان مراجعه میکرد اما مردم همکاری کردند و مکتب دخترانه را افشا نساختند.»
او روزی را به یاد میآورد که بعد از عید قربان، صنفشان ویران شده بود. «کسی… شیشههای کلکینها و چوکات کارخانگی شاگردان را شکستانده بود… شاگردان خود مدرسه را پاککاری کردند.»
پریسا*، ۳۰ سالهای با پنج سال تجربه تدریس، با خواهرش در خانهی پدری در ولسوالی دورافتاده در شمالشرق کشور، مکتب خانگی ایجاد کرد. «در ابتدای راهاندازی مکتب… حتی از ولسوالیهای دیگر نیز دخترانی برای ثبتنام مراجعه کردند.»
اما دو ماه بعد طالبان آمدند و پدرشان را خواستند. «با لحنی که ترکیبی از خواهش و دستور بود… گفتند مکتب را تعطیل کنیم… همان روز، والدین شاگردان… از پدرم خواستند که تدریس دخترانشان را ادامه دهیم.»
آنها فقط ۱۶ شاگرد از کوچهی خود را نگه داشتند. حالا دو سال میشود که آنها آموزش میبینند و به صنف نهم خواهند رفت. پریسا میگوید: «مکاتب خانگی… نقش بسیار مهمی در حفظ و ارتقای سطح سواد دارند… در محیطی امن، اعتمادبهنفس خود را تقویت میکنند.»
او و خواهرش یک صنف زیبا ساختهاند. شاگردانشان رمان میخوانند، نقاشی میکشند، کاردستی میسازند. «خاطرات بسیاری از این دوران دارم… مرور عکسهای شاگردانم تا حدی دلتنگیام را تسکین میدهد.»
پریسا میگوید: «تجربهی این دو سال نشان داده که آموزش، حتی در سختترین شرایط، راه خود را پیدا میکند… تحصیل یک نیاز اساسی است که هیچ محدودیتی نمیتواند آن را بهطور کامل متوقف کند.»
نامهایی که با علامت * مشخص شدهاند، برای حفظ امنیت تغییر داده شدهاند.