featured image

یازده خواهریم در یک خانه با حسرت‌ها و امیدهای بسیار

آمادگی کانکور می‌گرفتم، و شب‌ها بعد از این‌که اعضای خانواده را خواب می‌برد با روشنی چراغ کوچک سولری درس می‌خواندم. شبی پدرم وقتی متوجه شده بود که در نور یک چراغ ضعیف درس می‌خوانم، برایم گفت: «این چراغ باعث ضعیفی چشم‌هایت می‌شود. چراغ اتاق را روشن کن.» من گفتم که به دیگران مزاحمت می‌کنم، و پدرم گفت:«آن‌ها خواب‌اند و در خواب چشم کسی از روشنی چراغ ضعیف نمی‌شود. اما تو درس می‌خوانی و نباید چشم‌هایت ضعیف شود.» آن حرف پدرم همیشه یادم ماند. او مشوق اصلی و حامی من و خواهرانم بوده است. پدرم می‌خواهد که دختران‌اش درس بخوانند و کار و مهارت بیاموزند.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اسم من شکریه* است و ۲۱ ساله هستم. در یکی از ولایات شمال‌شرقی افغانستان زندگی می‌کنیم. ما یازده خواهریم و تنها یک برادر دارم. خواهر کلان‌ام ۲۶ ساله و آخری ۵ ساله است. برادرم شش ساله است. پدر و مادرم بخاطر تولد پی در پی دختر در جامعه و بین خانواده‌ها اذیت شدند. هنوز مردم به‌نشانه دل‌سوزی به پدرم می‌گویند که کاش پسر جوان می‌داشتی، اما پدرم هیچ‌وقت تبعیض در حق ما روا نداشته است، بلکه ما را حمایت کرده تا مکتب بخوانیم و دانشگاه برویم. ما چهار خواهر مکتب را تمام کرده‌ایم. دو خواهرم در رشته‌های قابلگی و حقوق تحصیلات عالی دارند. من و یک خواهر دیگرم هردو تازه به دانشگاه دولتی راه یافته بودیم که دانشگاه‌ها به روی دختران بسته شد. من در ادبیات انگلیسی و او در رشته‌ی کیمیا دو سمستر درس خوانده بودیم.

دو خواهرم در صنف یازدهم و دهم، و یک خواهرم در صنف هشتم بود که مکتب به روی آن‌ها بسته شد. دو خواهرم در دوره ابتداییه درس می‌خوانند، و دو خواهر خوردسال‌ام هنوز مکتب نمی‌روند. پدرم دکان‌دار است. او مصرف همه ما را بدون هیچ نوع شکایت و خستگی می‌پردازد و شب و روز به‌خاطر تعلیم ما زحمت می‌کشد. در سال تعلیمی جدید برادرم را نیز به مکتب شامل می‌کنیم.

بعد از بسته‌شدن مکتب‌های دولتی و خصوصی خواهرهایم را به مکتب‌های خانگی شامل ساختیم و خودم نیز دو سال است که در مدارس دخترانه و مکاتب خانگی زبان انگلیسی درس می‌دهم. بعد از بسته شدن دانشگاه‌ها من و آن خواهرم که درس دانشگاه‌اش نیمه مانده است، به انستیتوت صحی ثبت نام کردیم. من در بخش پروتز دندان و خواهرم در بخش نرسنگ. دو سمستر درس خوانده بودیم که انستیتوت‌ها هم بسته شدند. انستیتوت صحی که ما در آن درس می‌خواندیم شش رشته‌ی طبی داشت. هفتاد درصد نصاب درسی مضامین طبی بود، و دختران با شوق وافر درس می‌خواندند.

افراد امر بالمعروف طالبان گاهی وارد صنف‌ها می‌شدند و حجاب دختران را از نزدیک بررسی می‌کردند. در حجاب ما نقصی پیدا نمی‌توانستند و می‌گفتند که هیچ دختری حق گشت و گذار در صحن حویلی انستیتوت را ندارد. در نتیجه گشتن در صحن حویلی هم ممنوع شد. ما حاضر بودیم که برای ادامه درس حتی تا دست‌شویی هم نرویم اما آن‌ها در ۳ دسامبر سال ۲۰۲۴ دروازه انستیتوت‌ها را به روی دختران بستند.  

شبی که انستیتوت بسته شد در شهر ما هوا طوفانی بود. رعد و برق می‌زد. صدای تلویزیون با صدای رعد و برق یک‌جا به گوش‌ام می‌پیچید. وقتی شنیدم انستیتوت‌ها بسته شده است حس کردم که هزاران سال بین من و رویای داکتر شدن‌ام فاصله افتاده است. من از کودکی آرزوی داکتر شدن داشتم. در این اواخر چپن سفید داکتری را به تن می‌کردم و به آینه نگاه می‌کردم و به خود می‌گفتم که حوصله کن کم مانده است، اما طالبان مرا در شروع سمستر سوم از رویای داکتر شدن دور کردند. راست‌اش از مدتی که طالبان بر سرنوشت ما حاکم شده‌اند، جنگیدن را آموخته‌ایم. یک در را می‌بندند و دختران به در دیگری رجوع می‌کنند. ما می‌خواهیم بیاموزیم و دانش فراگیریم. کجای این کار اشتباه است؟ نمی‌دانم یک حاکم برای بقای قدرت‌اش چرا سرنوشت دختران مردم را به گروگان می‌گیرد.

من و خواهرانم می‌خواهیم به قدری درس بخوانیم و کار کنیم که کمی پسر در زندگی پدرومادرمان را جبران کنیم. اگر طالبان نیامده بودند حالا پنج شش نفر دانشگاه را تمام می‌کردیم و صاحب کار می‌شدیم. در شروع زمستان گذشته در یک کلینیک دندان که خانم متخصصی آن را اداره می‌کند مراجعه کردم و برای کارآموزی درخواست دادم. با وجودی که دیپلوم نداشتم برایم اجازه کار دادند. معاش نمی‌پردازند، اما برای بودن در محیط شفاخانه و آموختن مهارت آن‌جا کار می‌کنم. هر روز از ساعت هشت صبح می‌روم و ساعت چهار عصر به خانه برمی‌گردم. شستشوی دندان، پاک‌کاری کانال دندان و بعضی کارهای ابتدایی دیگر را تاکنون آموخته‌ام و روزانه کنار داکتر متخصص می‌ایستم و به طرز کار او چشم می‌دوزم تا روزی خودم به جای او باشم و متخصص شوم.  

به این فکر می‌کنم که اگر فرصت آموزش فراهم باشد و دختران افغانستان مثل دختران کشورهای دیگر حق آموزش و کار داشته باشند دیگر وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور ما دگرگون خواهد شد. آن‌گاه خانواده‌ها به‌خاطر داشتن دختر و نداشتن پسر در جامعه احساس کمبود نخواهند کرد. دختر مثل پسر انسان است. دختران مثل پسران می‌توانند بیاموزند، مهارت فراگیرند و کار کنند.

یکی از خواهرهایم قبل از آمدن طالبان در یک دفتر کار می‌کرد. او به خانواده خود خدمت می‌توانست و پدرم را بازو شده بود، اما طالب‌ها در ماه جنوری ۲۰۲۳ دفتر آن‌ها را بستند و خواهرم بی‌کار شد.

 شب‌ها مطالعه می‌کنم و روزها کار. می‌خواهم نویسنده شوم و از روزگار خود بنویسم. می‌خواهم زندگی با یازده خواهر را بنویسم. در مورد مادرم بنویسم که او یازده دختر و یک پسر را به دنیا آورده و پرورش داده است. مادرم مکتب نرفته است اما هیچ‌گاه به‌خاطر کار خانه و طفل‌های کوچک‌اش ما را از رفتن به مکتب، کورس و دانشگاه باز نداشته است. پدرم می‌گوید بزرگترین سرمایه زندگی‌اش دختران‌اش است و هنوز تلاش می‌کند که ما بیاموزیم. آرزو می‌کنم که محدودیت‌ها هرچه زودتر رفع شوند تا دختران بتوانند آزادانه درس بخوانند و کار کنند.

شکریه نام مستعار یک دختر از افغانستان است. روایت زندگی او را  خدیجه حیدری خبرنگار زن تایمز نوشته است.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required