گریزان از فرامین ملاهبتالله، سر ما به دیوار فرمان ترامپ خورده است
یک افسر پولیس پاکستان به تاریخ ۱۵ جنوری امسال پشت دروازه ما آمده بود و با تمسخر میگفت: «بروید افغانستان که طالبها شما را به امریکا میبرد». ما یک خانواده هشت نفری بدون سرپرست مردیم. پولیس پاکستان اصرار داشت که ما را به حاجی کمپ انتقال دهد. به آنان گفتم که ما خانواده سرپرست مرد نداریم. بگذارید مدتی اینجا زندگی کنیم، بهزودی به امریکا خواهیم رفت. افسران پاکستانی به ایمیلهای سازمان بینالمللی مهاجرت (آیاوایم) و کارت کمیشنری عالی سازمان ملل در امور پناهندگان (یواناچسیآر) اعتنا نکرده و به ما یک روز فرصت دادند که از اسلام آباد خارج شویم. در آن یک روز ما هشت نفر با دلهره و تشویش وسایل شخصی خود را جمع کرده و سمت پشاور حرکت کردیم. در پشاور زندگی برای خانوادهای که همه اعضای آن زن باشند بسیار دشوار است. از ماه اکتوبر ۲۰۲۴ به اینسو سازمان مهاجرت به ما گفته بود که ویزای پاکستان را تمدید نکنیم چون پرواز ما به امریکا آماده شده است. سازمان مهاجرت به تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۲۴ اسناد ما را خواست و گفت باید منتظر ایمیل نهایی برای تایید وقت پرواز باشیم. در این چند وقت در پشاور به ما سخت میگذشت اما فکر اینکه آخرین روزها است و بهزودی این سرگردانی ما بهپایان میرسد، تحمل میکردیم. به تاریخ ۲۱ جنوری از طریق رسانهها مطلع شدیم که ترامپ پروازها را لغو کرده و طی مراحل دوسیههای مهاجرت را تا سه ماه دیگر به تعلیق درآورده است.
من ذکیه غفوری هستم و ۲۴ سال سن دارم. در رشته اقتصاد دانشگاه خواندهام. مادرم سرپرست خانواده است و هفت خواهریم. اداره امور مالی خانواده بهدوش من، فرزند کلان خانواده، است. قبل از سقوط اوضاع زندگی ما خوب بود. پدرم، من و دو خواهرم کار میکردیم. پدرم نظامی بود. معاش خوبی داشت. در سال ۲۰۲۱ یک ماه پیش از سقوط، طالبان پدرم را کشتند. زندگی بدون پدر برای خانوادهای که هفت دختر دارد مثل جهنم است. هنوز از شوک شهادت پدر بیرون نشده بودیم که طالبان حاکم شدند و محدودیتها بر فعالیت و زندگی زنان و دختران اعمال شد. مادرم میگفت پس از این و زیر حاکمیت طالبان، خانوادههایی که دختر دارند، آرامش نخواهند داشت، بخصوص اگر پدر آن دختران نظامی بوده باشد. تصمیم به ترک وطن گرفتیم و پس از مدتی به کمک یکی از دوستان پدرم ویزای پاکستان را گرفتیم و در ماه دسپتامبر ۲۰۲۱ به پاکستان آمدیم.
اوایل اندکی پول داشتیم و بعد کم کم طلاهای مادرم را میفروختیم و زندگی میکردیم. سه سال و چهار ماه میشود که ما در پاکستان زندگی میکنیم. زندگی در پاکستان بینهایت دشوار است. کار پیدا نمیشود و اگر پیدا شود درآمدش ناچیز است. در هرحال ما گذاره میکردیم و دوسیه مهاجرت ما از طریق کمیشنری عالی سازمان ملل در امور پناهندگان تعقیب میشد. در شروع، یکی از خواهرانم در یک کانتین خوراکهفروشی کار پیدا کرد و بعد از او دو نفر دیگر کار پیدا کردیم. درآمد ما کم بود اما نیازهای اولیه را تامین میکردیم. در ماه اکتوبر ۲۰۲۴ وقت ویزای درحال تمامشدن بود که سازمان بین المللی مهاجرت ایمیل فرستاد و پیام داد که ویزاهای خود را تمدید نکنیم و پاسپورت ما خروجی پاکستان را نخورد، چون کار کیس ما تمام شده و در صدد آماده ساختن پروازند. ما خوشحال شدیم و ویزای خود را تمدید نکردیم. در ماه دسامبر از آیاوایم به ما زنگ آمد و آخرین اسناد را برای تنظیم وقت پرواز خواستند. اسناد را تهیه کردیم، به کار نرفتیم و بیکهای خود را آماده کرده بودیم، به خیال اینکه آخرین روزهای اقامت ما در پاکستان خواهد بود.
حالا در پشاور با مشکلات اقتصادی، روحی و روانی زندگی میکنیم. حیرانایم که زندگی ما چه خواهد شد. در جریان این همه مشکلات پیهم به این نتیجه رسیدهایم که باید خود ما به داد خود برسیم و چشمبهراه حمایت احتمالی دولتهایی که به دلایل سیاسی موضعشان هر روز تغییر میکند، ننشینیم. تصمیم اخیر ترامپ هزاران نفری را که برای مهاجرت به امریکا سالها انتظار کشیده بودند، از کشور خود به کشور سوم کوچیده، خانه و زندگیشان را رها کرده بودند، دچار سردرگمی و بیسرنوشتی کرده است. در این میان افرادی که در افغانستان با خطر جانی مواجهاند، و یا به دلیل سیاستهای تبعیضآمیز طالبان زمینه کار و فعالیت ندارند، از جمله کسانی چون ما که هیچ عضو مرد در خانواده نداریم، بیش از همه از این سیاست تازه دولت امریکا آسیب میبینند. ما اکنون تصمیم داریم که در این بیسرنوشتی راهی بجوییم و چرخ زندگی خود را به دوران بیاندازیم. اولین گام این است که باید برای گرفتن ویزای پاکستان اقدام کنیم تا به دلیل اقامت غیرقانونی از این کشور اخراج نشویم. ولی ویزای هر نفر در بازار کنونی پاکستان مبلغ ۴۰۰ دالر امریکایی مصرف دارد و ما برای گرفتن ویزه برای همه اعضای خانواده باید ۲۸۰۰ دالر بپردازیم. غیر از آن ۵۰ هزار کلدار پاکستانی هزینه درخواست ویزا میشود. در شرایطی که همه بیکاریم تهیه آن مبلغ دور از تصور است. میدانیم که این گوشهای از مشکلات بسیار بزرگ مهاجران افغانستان در کشورهای همسایه و داستان یکی از هزاران خانوادهای سرگردان و بیوطن میباشد. سقوط جمهوریت و برگشت طالبان جامعه ما را زیرورو کرد و قصه گرسنگی، شکنجه، سرگردانی و بیوطنی ما تا وقتی که صاحب اداره مسئول و حکومت حامی مردم نباشیم ادامه خواهد داشت.
از خود میپرسم که اگر ما موفق میشدیم پیش از آغاز حکومت ترامپ به امریکا برویم چه اتفاق میافتاد؟ طبیعی است که خانواده ما فرصت کار و زندگی عادی را بهدست میآورد و ما خواهران محروم از کار و تحصیل میتوانستیم دور از ترس طالبان و فارغ از تهدید اخراج ماموران پاکستانی در گوشهای از دنیا زندگی آرامتری را آغاز کنیم. اما، صف مهاجران و بیخانمانهای افغانستان چنان طولانی است که اگر یکسال دیگر دولت ترامپ فرصت دهد و همه ادارات فعال در عرصه مهاجرت بکوشند با دلسوزی و انساندوستی هموطنان ما را به امریکا انتقال دهند، بازهم در پیشاور و اسلامآباد و تهران و سراسر افغانستان دختران، زنان، کودکان و حتی مردان بیپناه و دچار تبعیض باقی خواهند ماند. لازم است که برای انتقال مهاجران در کشورهای دیگر تلاش صورت گیرد، تا از بیپناهی گروهی از هموطنان ما کاسته شود، اما باید فراموش نکنیم که چاره اصلی کار ما در ساختن وطن است. کوچیدن راه حل جمعی نیست و امیدبستن به حمایت خارجیان گاهی انسان را در برزخ انتظار از پای میاندازد. گاهی ممکن است مثل خانواده ما تا یکقدمی ترک وطن به مقصد کشور مرفهی بیایستیم ولی تغییر سیاست حاکمان دنیا، دروازهای را که فکر میکردیم فرصت نجات است، بهروی ما ببندد.
این شروع سال چهارم است که ما در پاکستان چشمبهراه پرواز امریکا زندگی کردهایم و از زندگی عادی محروم ماندهایم. خواهر خورد ۱۵ سالهام مریض است. مادرم نیز بیمار است. آنان به دوا و داکتر نیاز دارند. خواهرانام از مکتب محروم ماندهاند. خواهر خوردم اگر فرصت میداشت تا یکسال دیگر از مکتب فارغ میشد. او هنگام سقوط کابل بهدست طالبان در صنف هشت بود. در پاکستان نتوانستیم او را به مکتب بفرستیم چون فیس مکاتب شخصی خیلی گزاف است و مکاتب دولتی، مهاجر افغانستانی را نمیپذیرند. اکثریت افغانهای ساکن پاکستان در وضعیت ناگوار زندگی میکنند و نگران آینده خود و فرزندانشان میباشند. میان فرمانهای ملاهبت الله و دستور ترامپ سرگردانایم. وطن ما را با توافقی که در دوحه عقد کردند، به گروه ضد زن و ضد تعلیم و آزادی گروگان دادهاند، و دروازههای جهان نیز بهروی اکثریت ما بسته است.