رنج تبعیض؛ اخراج دختران افغانستانی از مدارس ایران
صبح، زنگ اول، ناظم آمد سر کلاس و همهی اتباع افغانستانی را به دفتر مدیریت برد. مدیر پروندههایی را که نقص مدارک داشتند یکییکی داد دست صاحبانشان تا بروند ادارهی آموزش و پرورش و ببینند ایراد کارشان کجاست. آخر سر هم گفت که تا رفع نقص نکردهاند اجازه ندارند به مدرسه بیایند. فصل امتحانات چهارونیم ماهه بود؛ دخترهای پروندهزیربغل نگران بودند که مبادا چندروز دویدن دنبال کارهای اداری از درس و مدرسه و امتحانها عقبشان بیندازد. سریع پروندهها و کیف و دستکشان را برداشتند و به قصد رفتن به ادارهی آموزشوپرورش/ معارف، از مدرسه/مکتب زدند بیرون؛ بیآنکه بدانند چندتایشان دیگر نمیتوانند به مدرسه برگردند.
روی زمین من ایستادهای
ثریا* صنف نهم است. وقتی پروندهاش را نزد مسئول مربوطهی ادارهی آموزش و پرورش/معارف منطقهشان برد، طبق راهنمایی او مبنی بر اینکه مشکل در نقص مدارک مادرش است، به همراه مادر رفت سفارت افغانستان و دو میلیون تومان پول داد تا پاسپورت او را تمدید کنند. با پاسپورت تمدیدشده برگشت اداره و همینکه از مسئول شنید این پاسپورت سیاحتی است و مورد قبول وزارت آموزش و پرورش نیست، انگار آب سرد روی سرش ریختند: «خب اگر میدانستیم این پاسپورت سیاحتی به دردم نمیخورد که دو تومن را بیهوده خرج نمیکردیم. برای تهیهی پاسپورت اقامتی یا باید ۱۲۰ میلیون تومان به دلالها بدهیم تا پاسپورت پنجساله برایمان تهیه کنند یا مادرم باید برگردد افغانستان و روند مصاحبه و گرفتن ویزا را طی کند. این کار هم حداقل شصت هفتاد میلیون تومان خرج برمیدارد که خب، توانش را نداریم، حتی اگر این پول را جور کنیم و مادرم برود، اصلاً معلوم نیست که دیگر بتواند برگردد. عمه و پدربزرگ و مادربزرگام دو سال پیش رفتند افغانستان برای گرفتن پاسپورت اقامتی، اما هنوز برنگشتهاند، پدربزرگم که همانجا مرد.»
ثریا و خانوادهاش ششسالی میشود که به ایران مهاجرت کرده و ساکن یکی از روستاهای اطراف تهران شدهاند. یک سال پس از آمدنشان، خانواده مطلع شد که دخترشان میتواند به مدرسه برود. ثریا در کلاس ششم ثبتنام شد، اما این چهارسال تحصیلی بر او آسان نگذشت: «امسال تازه اولین سالی بود که بچههای ایرانی ما افغانستانیها را بهعنوان دوست و همکلاسیشان پذیرفتند. آنها از اخراجمان ناراحت هم شدند. سالهای اول همیشه ازشان توهین و بدوبیراه میشنیدیم و حتی کتک هم میخوردیم. اما امسال نشستیم باهاشان حرف زدیم ببینیم مشکلشان با ما چیست و طی این گفتوگوها تازه فهمیدند فرقی میان ما و آنها نیست، همه آدمایم. رفتار بد بچهها با ما از تفکرات اشتباه افرادی مثل مدیرمان که اصلاً با اتباع خوب نیستند، نشأت میگرفت.»
بهگفتهی ثریا، مدیر از اخراج ایشان خوشحال شده بود، مدیری که همهی این سالها با رفتاری تبعیضآمیز ثریا را از محیط مدرسه بیزار میکرد: «هربار که سر حرفهای نژادپرستانه بحثوجدلی رخ میداد، مدیر همهچیز را گردن ما میانداخت و بدرفتاری میکرد. دوبار از من تعهد هم گرفت و گفت تو روی زمین من ایستادهای، حتی لباس تنت مال من است، به چه حقی با بچههای ایرانی بحث میکنی.» ثریا میگوید: «آن سه سال فقط چون درسخواندن برایم مهم بود و راهم را مشخص کرده بودم، شرایط را تحمل میکردم و در کنار مدرسه به کلاسهای آزاد آموزش طراحی و نقاشی میرفتم. حالا که بالاخره با همکلاسیها به صلح رسیده بودیم و بیدغدغه کنار هم مینشستیم، حاکمیت ایران با قوانین تبعیضآمیزش آرامشمان را بر هم زد و موجب اخراجمان شد.» از میان ده دانشآموز افغانستانی کلاس نهم این مدرسه، چهارنفر بهخاطر نقص مدارک اخراج شدهاند.
درسخواندن ثریا همچنین بهانهای بود برای ایرانماندن و حالا که ثریا از ادامهی تحصیل بازمانده، ممکن است خانوادهاش دیگر دلیلی بر ماندن نبینند و ثریا به افغانستان، بازگردد، جایی که دختری به سنوسال او حق تحصیل ندارد: «ترجیح میدهم در ایران بمانم، اینجا احتمال رفتن به مدرسه برایم بیشتر از افغانستان است. حتی اگر کار مدرسه درست نشود، حداقل میتوانم در کلاسهای آزاد، علاقه و هدفم را که نقاشی است، پی بگیرم.»
حاکم/محکوم
فرشته*، یکی از همکلاسیهای ثریا، توانست مدارکش را کامل کند و به مدرسه برگردد، اما غیبت ثریا برایش اتفاق سنگینی است: «به وضوح میتوانم بگویم که خیلی غمگینام. تمام کلاس و معلمها از این ماجرا ناراحتاند و مدام از من جویا و پیگیر کار ثریا هستند. ثریا امسال رابطهی خیلی خوبی با بچهها برقرار کرده بود، و چون بازیگوش و شرّ و شور است کلاسمان با نبودناش سوت و کور و تنگ شده. یکبار که بعد از این ماجرا آمده بود مدرسه، مدیر فهمید و بیروناش کرد. اما من نمیگذارم از درسها عقب بیفتد، همهچیز را برایاش میگویم؛ از آن روزی هم که رفته مدرسهها بهخاطر آلودگی و کمبود برق، یا تعطیلاند یا مجازی برگزار میشوند، برای همین درسها توی پلتفرمهای اینترنتی مدرسه است و میتواند آنجا هم درسها را دنبال کند.»
فرشته دربارهی تجربهاش در ادارهی آموزشوپرورش برای تکمیل مدارکاش میگوید: «مسئول آنجا اجازهی حرفزدن بهمان نمیداد، حرفزدناش هم شبیه پتکی بود که توی سرمان میخورد، دقیقاً رابطهی حاکم و محکوم را حس میکردیم. برای همین تصویر خشکی از آن آدم در ذهنام مانده است که میتواند یکروز به هر بهانهای موجب خانهنشینی من هم بشود.»
امیدی ندارم، ولی نمیپذیرم
مونس* کلاس هشتم است و او هم بخاطر نقص مدارک خانوادهاش از مدرسه اخراج شده: «خیلی سردرگمام، دلام نمیخواهد هیچکاری انجام دهم، حتی میل به غذا هم ندارم. دلام برای دوستانام در مدرسه تنگ شده است، همهچیز مدرسه را دوست دارم، حتی غذانداشتن در زنگتفریحها هم کِیف میداد. مدرسه برایم یک امیدواری بود برای رفتن به دانشگاه و رسیدن به آزادی و استقلال. ولی با این اتفاق همهاش دود شد و رفت هوا.» مونس که چهار سالی میشود با خانوادهاش به ایران آمده است، یاد دوران خوشِ پیشاطالبان در افغانستان میکند و میگوید: «آنجا احساس خفگی نمیکردم، کشورم بود. با اینکه فامیلها اذیتمان میکردند و از دایی و خاله و مادربزرگ کتک میخوردم، ولی آزادی داشتیم، دلام خوش بود که میروم مدرسه. طالبان که آمد همین دلخوشی هم از بین رفت. در ایران هم دلگرمیام به درسخواندن بود، اما حالا این را هم ازم گرفتند. اگر طالبان بروند قطعاً برمیگردم افغانستان. ولی تا آنها روی کارند ترجیح میدهم ایران بمانم، دوست ندارم ظلمی را که به زنان و کودکان در افغانستان میرود از نزدیک ببینم. در ایران لااقل میتوانم آموزش آزاد ببینم.»
پدرومادر مونس باید برای کاملشدن مدارک به افغانستان بازگردند و از نو درخواست پاسپورت و ویزا بدهند که این کار نزدیک ۱۵۰ الی ۱۷۰ میلیون برایشان هزینه خواهد داشت. او از مدیر و مسئولان مدرسهاش در ایران بهخاطر بیتفاوتی نسبت به اخراجش دلگیر است: «بعد از اینکه بهم گفتند تا مدارکم کامل نشود نمیتوانم به مدرسه برگردم، یک روز که امتحان علوم داشتم رفتم مدرسه تا امتحانم را بدهم که اگر کارم درست شد عقب نیفتاده باشم، اما مدیر باهام خیلی بد حرف زد و بعد از اینکه با قهر خواست مدرسه را ترک کنم، جلوی در کلاس ایستاد تا داخل نروم. انگار دیگر مرا نه میدید و نه میشنید. دلم نمیخواهد حتی لحظهای جلوی این آدمها بایستم و ازشان خواهش کنم که اجازه بدهند درس بخوانم. امیدی به درستشدن وضعیتام ندارم، ولی نمیتوانم آن را هم بپذیرم.»
تنها هوا هوایمان را دارد
سارا* یکی دیگر از دانشآموزان اخراجی پایهی نهم بهخاطر نقص مدارک است. او در ایران به دنیا آمده، اما هنوز پاسپورت ندارد و برای همین هیچ افق روشنی برای بازگشت به مدرسه نمیبیند: «من با برگهی حمایت تحصیلی تمام این سالها به مدرسه رفتهام، ولی حالا میگویند چون سرشماری و پاسپورت و کارت هوشمند ندارم این برگه هم دیگر اعتباری ندارد. پدرم چندسال پیش رفته بود برگهی سرشماری بگیرد، اما مسئول ادارهی آموزشوپرورش گفته بود که همین برگهی حمایت تحصیلی کافی است. همان مسئول، حالا که اخراج شدهام میگوید که کاری از دستاش برنمیآید و سایتهای مربوطه هم بستهاند و هیچ اقدامی نمیشود کرد.»
سارا خبر ندارد که آیا پسرهای افغان هم با اخراج مواجه شدهاند یا نه: «پسرها اگر هم اخراج شوند جرأت نمیکنند به ادارهای برای اعتراض و پیگیری مراجعه کنند، چون اگر دیگر درس نخوانند، سریعاً دیپورت میشوند.» سارا برادرش را مثال میزند که بورسیهی یک هنرستان شده و گفته حتی اگر اخراج شود، اعتراضی نمیکند؛ شاید برایش مدرک دیپلم ندهند، اما طبق قوانین بورسیه و قولهای مدیر و معلماناش، اجازه دارد سر کلاسها برود و درساش را بخواند، حقی که سارا و همتایانش ندارند: «از روزی که ما را اخراج کردهاند، مدارس بهخاطر آلودگی هوا تعطیل شدهاند، فکر کنم هوا بهخاطر ما اینطوری شده تا فرصت داشته باشیم دنبال حل مشکلمان برویم و به امتحانهای پایانترم/سالانه برسیم، چون اگر امتحانها را ندهیم، سال تحصیلی بهکل از کفمان میرود. امتحانات میانترم/چهارونیم ماهه را میشود یک کاریاش کرد. معلمهایمان گفتهاند که اگر کارمان درست شود ازمان جداگانه امتحان میگیرند، ولی در جلسات امتحانات پایانترم/سالانه، چون سراسریاند، نمیتوان غیبت کرد.» پدر سارا گفته است که نمیتواند با این هزینهها برای گرفتن مدارک به افغانستان برود و اگر قرار بر رفتن باشد، کل خانواده را با خود میبرد و دیگر برنخواهندگشت.
لغو فرمان؟
زهرا*، مربی یک انجوی مخصوص کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل که در منطقهی زندگی ثریا فعالیت میکند، فردای روزی که دست رد برای بازگشت به مدرسه به سینهی ثریا خورد، همراه او به ادارهکل آموزش و پرورش/ ریاست معارف شهرستانهای استان تهران رفت تا دلیل این اخراجها را که خلاف دستور رهبر جمهوری اسلامی است، پیگیری کند. طبق این دستور که در ثور ۲۰۱۵ صادر شده است، «هیچ کودک افغانستانی، حتی مهاجرینی که بهصورت غیرقانونی و بیمدرک در ایران حضور دارند، نباید از تحصیل بازمانند و همهی آنها باید در مدارس ایرانی ثبتنام شوند.»
زهرا با تحویلدادن کارت ملی به نگهبانیِ اداره، همگام با ثریا به بخش امور اتباع مراجعه کرد: «یک خانم کارمند چادریدار پشت میز نشسته بود. ثریا مدارکاش را داد و داشت شرایطاش را توضیح میداد که کارمند سرش را از مدارک برداشت و رو کرد به من و پرسید که تو کی هستی؟ وقتی گفتم معلم مؤسسهای هستم که پیروِ فرمان رهبری به کودکان بازمانده از تحصیل آموزش میدهم تا به پایهی تحصیلی متناسب با سنشان برسند و بتوانند در آزمونهای آموزش و پرورش شرکت کنند و اخراج ثریا خلاف این فرمان است، گفت تا مجوز انجو را نشاناش ندهم جوابام را نخواهد داد و خواست بروم بیرون. ثریا گفت که این سؤال او هم است و بهعنوان یک دانشآموز حق دارد بداند که چرا فرمان رهبری نادیده گرفته شده. کارمند در جواب ثریا گفت که اولاً که تو بودنات با این مدارک در ایران غیرقانونی است و باید برگردی کشور خودت، پس برای من از فرمان رهبری حرف نزن. ثانیاً این فرمان لغو شده و از وزارت کشور دستور آمده که اتباعی که اوراق معتبر ندارند دیگر نباید ثبتنام شوند. ثریا پرسید که اگر اینگونه است چرا از ابتدا ثبتناماش کردند و حتی شهریهی اتباع از او گرفتهاند. کارمند این عمل را تخطی خواند و طی تماس با ادارهی آموزش و پرورش منطقهی ثریا دستور داد هزینه سریعاً بازپرداخت شود.»
فردای آن روز ثریا به مدرسهاش رفت تا شهریه را پس بگیرد، اما مدیر گفته بود باید از ادارهکل نامه بیاورد و اگر درخواستاش پذیرفته شود، تنها سهچهارم پول پس داده خواهد شد.
نمایش توخالی
دولت جمهوری اسلامی ایران اوایل سال ۱۹۹۴ به کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک پیوست. طبق این پیماننامه، هیچ کودکی نباید مورد تبعیض واقع شود و از حق تحصیل و رشد و حیات محروم گردد. اما در ایران، کودکان اقلیت همواره از تبعیض رنج بردهاند. طبق شیوهنامهی ثبتنام دانشآموزان اتباع خارجی برای سال ۲۰۲۴-۲۰۲۵، میتوان با اطمینان گفت که عضویت جمهوری اسلامی در کنوانسیون حقوق کودک و فرمان علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، مبنیبر حق تحصیل همهی کودکان، که بیستسال بعد از این عضویت تبلیغ شد، نمایشی توخالی بیش نیست.
فصل دوم شیوهنامه ثبتنام دانشآموزان افغانستانی در مدارس ایران را مشروط به ثبت مشخصات هویتی کودکان در سامانهی هوشمند مدیریت اتباع (سهما) کرده، و برای ثبت در این سامانه کودکان باید برگهی اقامت معتبر داشته باشند. این شیوهنامه دارابودن کد ده رقمی یکتا و احراز هویتشدن کودکان دارای کد ده رقمی توسط سامانهی سهما برای ثبتنام را ضروری میداند. حال آنکه خبرهای رسیده از داخل ایران از این واقعیت حکایت دارد که بسیاری از خانوادههای افغانستانی ساکن ایران موفق به دریافت کد ده رقمی یکتا نشده و یا با وجود واردکردن کد ده رقمی، احراز هویت نشده و نتوانستهاند رسید ثبت هویت در سامانهی سهما را دریافت و کودکان خود را در مدارس ایران ثبتنام کنند.
مطابق دستورالعمل وزارت آموزش و پرورش، مدارس مناطق مجاز برای تردد توسط اتباع خارجی تنها باید ۲۰ درصد ظرفیت مدارس را به ثبتنام دانشآموزان افغانستانی اختصاص دهند که این خود تبعیض دیگری است که علیه کودکان افغانستانی اعمال میشود.
این شیوهنامه به صراحت میگوید که «ثبت نام از دانش آموزان اتباع خارجی فاقد اسناد اقامتی معتبر و غیرمجاز توسط مدارس ممنوع است.» ضمن اینکه ثبتنام دانشآموزان اتباع که اسناد اقامتی معتبر دارند هم در استانهایی که تردد و اسکان اتباع غیرمجاز است ممنوع اعلام شده است.
مطابق مادهی ۲۸ کنوانسیون حقوق کودک، فارغ از قانونی یا غیرقانونیبودن اقامت کودک در یک کشور، دولتها مکلفاند تا دسترسی کودک به آموزش را مهیا کنند و طبق بند ۳ همان ماده باید برای ریشهکنی بیسوادی در سایر کشورها هم اقدام کنند.
*نامها به دلایل امنیتی مستعارند.