رمان گیاهخوار، نگاهی عمیق به انتخابهای زندگی زنان
در کتاب گیاهخوارِ هان کانگ، نویسندهی کوریاییِ (کُرهای) برندهی جایزهی نوبل ادبیات امسال، یئونگهی، شخصیت زنِ رمان، در جواب اطرافیانش که از او میپرسند چرا گوشت نمیخورد، میگوید: «من یک خواب دیدم.» او به همه، شوهر، مادر، خواهر، برادر و پدرش، همین جواب را میدهد، اما هیچکدام در مورد خوابش نمیپرسند؛ کسی دنبال فهمیدن علت تصمیم آن زن نیست، چون به عقیدهی آنها، او باید مطابق معیارهای جامعه قدم بردارد و شیوهی زندگیاش موردپسند دیگران واقع شود.
افغانستان و کوریای (کُرهی) جنوبی روی نقشه بسیار از هم فاصله دارند، ولی هنوز میتوان مشترکاتی را درخصوص مسائل زنان در هر دو کشور یافت. در همهی جوامع، زنان هنوز نمیتوانند بهآسانیِ مردان در مورد زندگی و انتخابهای شخصیشان تصمیم بگیرند. برخی جوامع برای زنان حقوق فردی و اجتماعی بسیاری را بهطور رسمی قائل شدهاند، و در برخی موارد، اجتماع آنان نیز به سود برابری تغییر یافته است؛ ولی هنوز حتی در جوامع پیشرفته، لایههایی از جامعه بهروی زنان مسدودند و یا ورود زنان به آنها آسان نیست.
بیشتر جوامع انسانی به این رشد نرسیدهاند که از تصمیمات زنان استقبال و حمایت کنند. مثلاً در خیلی از جوامع، اگر زنی تصمیم بگیرد که گیاهخوار شود، خانواده و اطرافیان به او نمیگویند که «خیلی خب، بدن خودت است و اختیارش را نیز خودت داری.» شنیدن این پیام که «بدن خودت است»، از اطرافیان و حاکمان برای زنان بسی مهم است؛ این عبارت کوتاه مشخصکنندهی سطح فرهنگی و حقوقی یک جامعه است که مردم بهویژه زنان، میتوانند از امتیازات آن برخوردار شوند.
اما چرا پدر، مادر، خواهر، برادر، شوهر و همکاران شوهر یئونگهی او را برای تصمیمی که برای بدن و شکم خودش گرفته بود ترک گفتند؟ کسی تا آخر به حرفهای او گوش نمیسپارد. اگر هم گوش میسپارد، نمیخواهد بپذیرد که زنی خواب دیده و آن خواب باعث شده است تا تصمیم بر گیاهخواری بگیرد.
خانواده و همسر یئونگهی اجتناب او از گوشتخواری را مایهی خجالت میپندارند و دردسرهای زیادی برایش میسازند. زن بهخاطر گیاهخواری توسط مردان خانواده مورد خشونت فیزیکی قرار میگیرد و از جانب ایشان طرد میشود. همهی آدمهای زندگی این زن به تصمیمش واکنشهای تند نشان میدهند و به او خاطرنشان میکنند که باید مثل گذشته گوشتخوار باقی بماند؛ چراکه اغلب آدمها تغییر را دوست ندارند و به آسانی تن به پذیرش وضعیت جدید نمیدهند. اگر تن یانهوو در اثر سرطانِ ناشی از گوشتخواری بهقدرِ اثرات ناشی از تصمیمش بر نخوردن گوشت، ضعیف و نحیف شده بود، کسی با او چون یک مقصر رفتار نمیکرد. او با این تصمیم به جنگ نظام خانواده و اجتماع میرود و در این مسیر نهتنها بدن خودش، که محیطش نیز دچار تحول میشود.
هان کانگ با نوشتن این رمان توجه خوانندگان را به نارساییهای اجتماعی که انتخابهای شخصی را ناممکن یا سخت میسازد، جلب میکند. بیتوجهی به حقوق شخصی افراد بهویژه زنان، و وادارکردن ایشان به پیروی از سنتهای بهجامانده از گذشته و یا باورهای جمعی حاکم در خانواده و ملت، آسیبهای جبرانناپذیری را به سلامت افراد وارد میکند و تنشهای غیرضروری در روابط اجتماعی و خانوادگی میسازد. هر انسانی باید از خود بپرسد که واکنشهایش به تصمیمات شخصی آدمهای دیگر چه پیامدهایی خواهد داشت.
رمان گیاهخوار در سال ۲۰۰۷ چاپ و در سال ۲۰۱۵ توسط دبورا اسمیت به زبان انگلیسی ترجمه شد. در سال ۲۰۱۶ این کتاب یکی از معتبرترین جوایز ادبی یعنی جایزهی جهانی منبوکر را از آن خود کرد که نشانهی موفقیت کتاب در عرصهی ادبیات جهانی است.
اسمیت بهخاطر اصلاح و حذف بعضی از قسمتهای رمان گیاهخوار مورد انتقاد قرار گرفته است، ولی هان کانگ از او حمایت کرده و او را بهعنوان مترجم اصلی کتابهایش به زبان انگلیسی برگزیده است. ایستادن هان کانگ کنار زنی که منتقدان علیه او و کارهایش مینوشتند، درست مثل رفتار خواهر یئونگهی در داستان گیاهخوار بود؛ وقتی که همه یئونگهی را ترک گفتند، خواهرش کنار او ماند و گفت: «احتمال داشت من جای یئونگهی میبودم و همه از من روگردان میشدند.»
گیاهخوار داستان آدمهای سلطهجو و کنترلگر است؛ آدمهایی که نسبت به تصمیم شخصی شریک زندگی، خواهر، برادر و یا فرزندانشان اعتراض خشونتآمیز میکنند و حتی برای اعلام نارضایتی از تصمیم شخصی او، برای مدت طولانی او را میرانند. این دسته از اشخاص سلطهجو به عواقب خشونتی که به طرف مقابل اعمال میکنند نمیاندیشند. از نظر آنان، اگر کسی مطابق میلشان رفتار و زندگی کرد که فبها، اگرنه باید مجازات و حتی طرد گردد. این فرهنگ سلطهگری تنها به خانواده و روابط فردی محدود نمیماند، بلکه منجربه ایجاد نهادها و نظامهایی میگردد که کل جامعه یا بخشی از آن را به زنجیر خواهند کشید. افغانستان مثال روشن از چنین جامعهای است. طالبان در جایگاه حکومت، بدون توجه به عواقبی که قوانین و تصمیمات ضدبشریشان بر تکتک افراد بهویژه زنان، میگذارد، فرمان صادر میکنند و مکتب و بازار و محیط کار را بهروی حداقل نیم پیکر جامعه میبندند.
ادبیات به ما کمک میکند تا مسائل خود را به شیوهای بیان کنیم که در گوشه و کنار جهان فهمیدنی باشد. داستانی که در کوریای جنوبی نوشته میشود، میتواند بیانگر وضعیت ما در محیط بهظاهر بسیار متفاوت افغانستان نیز باشد. از همینرو، هنگام خواندن این داستان خود را گاهی به جای خواهر یونگهی تصور میکردم و با او بهخاطر آنکه به تصمیم شخصی خواهرش احترام گذاشته بود، حس همدلی داشتم.