زندگی سیاه زنان سرپرست زیر پرچم سفید طالبان
محبوبه* ۳۵ساله، باشندهی ناحیهی نهم شهر مزارشریف، سرپرستی دو دختر و یک پسرش را بهعهده دارد. او چهار سال قبل بهخاطر ظلم و ستم شوهر معتادش طلاق گرفت و حالا فرزندانش را بهتنهایی بزرگ میکند. در دورهی جمهوریت در یک نهاد دولتی در شهر مزارشریف، آشپزی و صفاکاری میکرد، اما یک هفته پیش از سقوط شهر مزارشریف بهدست طالبان، وظیفهاش را از دست داد.
محبوبه با چشمهای پر از اشک، با بغض از سختیهای زندگیاش حکایت میکند: «از وقتی طالبان آمدند و بیکار شدم سختیهای بسیار کشیدم. روز تا شام چشمم به دروازه است که یکی از همسایهها نان بیارود تا من پخته کرده و پولش را بگیرم. برای پختن هرنان پنج افغانی میگیرم. مشتری زیادی ندارم؛ در یک روز شاید ۱۵۰ یا ۲۰۰ افغانی عایدم شود.»
دود تنور پر از پلاستیک و زباله به حلق و چشمهایش میرود و در جریان صحبتهایش پشتسرهم سرفه میکند. محبوبه پول خرید سوخت ندارد و مجبور است برای روشنکردن تنورش هر شام زبالهگردی کند: «بین زبالهها را میگردم تا بوتل، پلاستیک یا هر چیز قابل سوختنی گیرم آمد، بیاورم خانه و با آن تندور را گرم کنم و نان بپزم.»
درآمد کم و هزینههای زیاد بر دوش محبوبه که در خانهی استیجاری زندگی میکند و ماهوار ۳۵۰۰ افغانی کرایه میپردازد، سنگینی میکند. علاوه بر کرایهخانه، هزینهی برق و آب در کنار داروهای دختر بیمارش باعث شده است تا او گاهی حتی اندکوسایل خانهاش را بفروشد: «دخترکم ۱۱ساله است و کیسهی صفرایش سنگ دارد؛ هرماه میبرمش داکتر؛ پول تداوی و داروهایش بسیار زیاد میشود. با یک نانپختن که روزانه از آن نهایتاً ۲۰۰ افغانی بهدست میآورم، هیچ دردم دوا نمیشود. اندکوسایلی را که داشتم فروختم و پولش را صرف تداوی دخترم و کرایهخانه کردم که قرضدار زیاد بودم.»
دیوارهای حویلی خامه و بههمریخته است. محبوبه و فرزندانش روی تنها موکت تکهپارهای که کف اتاق پهن است مینشینند. جز چند دوشک و بالشت و کمپل وسیلهی خاصی در خانهاش دیده نمیشود. او میگوید که روازنه فقط دو وعده غذا میخورند که آن هم بیشتر اوقات تنها نان خشک و چای است: «وقتی میبینم که نمیتوانم زندگی خوبی برای اولادهایم بسازم جگرم خون میشود. وقتی خودم را میبینم که زیر حاکمیت طالبان چقدر بیچارهام بسیار عذاب میکشم.»
یاسمینِ* ۲۹ساله نیز زن تنهایی است که سرپرستی فرزندانش را بهعهده دارد. او مادر چهار فرزند است و تا پیش از توقف فعالیت سالنهای زیبایی توسط طالبان، در شهر مزارشریف مصروف آرایشگری بود. یاسمین دکان کوچکی در شهر کرایه کرده بود و در آن روزانه مشغول آرایش و پیرایش مشتریانش بود. او از این طریق به زندگیاش رنگ و رخ میداد؛ اما بهقدرترسیدن دوبارهی طالبان و وضع محدودیتهای پیدرپی بر کار و فعالیت زنان، زندگی را بر وی دشوار کرده است.
هنگامی که گروه طالبان فعالیت آرایشگاهها را در افغانستان متوقف کرد، یاسمین ناگزیر شد برای پیشبرد مخارج زندگی فرزندانش در منزل مخفیانه کار کند، اما این کار دیر دوام نیاورد. یاسمین مدعی است که طالبان چندبار بهخانهی او آمده و به وی اخطار دادهاند که اگر بار دیگر به آرایشگری ادامه دهد او را زندانی و خانهاش را مهرلاک خواهند کرد. آخرینباری که طالبان یاسمین را تهدید کردند ماه قوس سال گذشته (۱۴۰۲) بود، و او پس از آن ناگزیر شد تا شغل آرایشگری را کاملاً رها کند: «در این شرایط آنقدر قیودات بر زنان زیاد است و شرایط چنان تنگ شده است که نمیتوانم آرایشگری را در داخل خانه انجام دهم. طالبان متوجه رفتوآمد مشتریان به خانهام شده بودند و چندبار آمدند و اخطار دادند که اگر بار دیگر این کار را انجام بدهم، بندیام خواهند کرد. بار آخر ماه قوس سال گذشته بود که وقتی مشتری داشتم داخل خانه شدند، مشتری را با تحقیر و توهین بسیار بیرون کشیدند و مرا تهدید کردند که بار آخرم باشد و دیگر نبینند آرایشگری بکنم، چون این کار کفر است. من هم مجبور شدم کارم را متوقف کنم.»
یاسمین بهخاطر ترس از زندانیشدن، مجبور شد مسلک خود را ترک کند: «ترسیدم که اگر مرا به زندان ببرند، اولادهایم روی سرک بمانند. بهخاطر همین دیگر آرایشگری را ایلا کردم. زندانرفتن بدنامی کلان است. در افغانستان هر کار زن جرم است، پس ما زنها چهکار کنیم؟ به چهقسم مصارف زندگی اولادهای خود را تأمین کنیم؟»
یاسمین پس از تهدید و ترک شغل آرایشگری راه دیگری نداشت جز رفتن به خانههای مردم برای صفاکاری. او در بدل پاککاری و صفاکاری هر خانه ۳۰۰ افغانی دریافت میکند؛ پولی که به گفتهی خودش، کفاف تأمین ضروریات خانوادهاش را نمیدهد: «به خانهی همسایهها، دوستها، اقارب و مردم برای صفاکاری میروم. شرایط مردم هم زیاد خوب نیست که صفاکار بگیرند، شاید در یک هفته دو خانه را پیدا کنم و بروم. در این شرایط، اعتمادکردن هم سخت شده است؛ اکثریت به غریبه اعتماد نمیکنند و به خانهشان راهش نمیدهند. اگر روز تا شام صفاکاری بکنم نهایت از هر خانه ۲۰۰ یا ۳۰۰ افغانی عایدم شود. با این پول که نمیشود تمام ضروریات خانه را پرداخت؛ ادارهی زندگی بسیار برایم مشکل شده است.»
دو فرزند کوچک یاسمین از نبود تغذیهی سالم ضعیف و لاغر شدهاند. دو ماه پیش داکتر گفته بود که در صورت درستنشدن تغذیهی فرزندانش، احتمال دارد دچار سوءتغذیهی شدیدتر گردند: «دو طفلم خیلی مریض و لاغرند. وقتی به داکتر بردم، داکتر گفت ویتامینهای بدنشان بسیار کم است، وزنشان هم خیلی کم است، و اگر درست تغذیهشان نکنی به سوءتغذی شدید مبتلا میشوند.»
سازمان جهانی غذا در گزارش تازهاش میگوید که ۱۲.۴ میلیون تن در افغانستان از ماه می تا اکتوبر سال جاری با ناامنی شدید غذایی روبهرو هستند که از این میان ۲.۹ میلیون تن در سطح اضطراری این وضعیتند. در این گزارش آمده است: «در حال حاضر ۳.۹ میلیون تن دچار سوءتغذیه حادند و ۲.۸ میلیون آنان را کودکان زیر پنج سال تشکیل میدهند.» قبلاً نیز این سازمان در صفحهی ایکس خود نوشته بود که یکچهارم مردم افغانستان گرسنه به خواب میروند.
بهشته* ۲۷سال دارد و پیش از رویکارآمدن حکومت طالبان در یک رسانهی محلی ولایت بلخ کار میکرد، اما اکنون بیش از سه سال است که وظیفهاش را از دست داده. بهشته تنها سرپرست خانوادهی سه نفرهاش است. او گاهی دستدوزی میکند و گاهی اوقات نیز خیاطی تا بتواند از این راه مصارف زندگی خانوادهاش را تأمین کند: «واقعاً خانهنشینی و کارکردن در حرفهای که دوستش ندارم سخت است، اما مجبورم، چارهی دیگری ندارم. عایدم بسیار کم است. نمیتوانم مصارف زندگی را برآورده سازم. فقط میتوانم نانخشک بیاروم. وضعیت زندگیام خراب است.»
بهشته میگوید که از روی ناچاری و وضعیت بد اقتصادی باید سفارش دوخت یک یخن را که بیشتر از دو روز زمان میبرد، قبول کند، فقط برای ۵۰ افغانی: «وضعیت من بسیار خراب است. سابق یک کالای ساده را در ازای ۱۰۰ افغانی میدوختم. حالا چون درآمد ندارم و دور و برمان هم خیاطی زیاد است، آن را برای ۷۰ افغانی می دوزم. اگر به ازای این مبلغ ندوزم مشتری نخواهم داشت. در کنار آن، مجبورم برای گلدوزی یک یخن سه تا چهار روز زحمت بکشم تا دکاندار بهم ۵۰ افغانی بدهد.»
زنان زیادی مثل محبوبه، یاسمین و بهشته در افغانستان هستند که در حاکمیت طالبان به دلیل فقر و نداری، وسایل خانهشان را فروختهاند و در شرایط دشوار برای سیرکردن شکم فرزندانشان میتپند، اما معلوم نیست این تپیدن به کجا میانجامد. علاوه بر محدودیتهای ضدبشری طالبان، بخشی از عوام نیز با زنان سرپرست رفتار ناخوشایند دارند.
صاحبخانهی مجبوبه بهتازگی از او خواسته است که خانه را تخلیه کند و حالا که در جستوجوی خانهی اجارهای جدید است، راهنماهای معاملات ملکی برایش مشکلتراشی میکنند: «میخواهند یک مرد محرم ضمانتم را بکند؛ من هیچکس را ندارم. پیش مردهای بیگانه و همسایهها زاری و عذر میکنم، ولی آنها هم مرا درست نمیشناسند و ضامن نمیشوند. پس از طلاق رابطهی برادرهایم هم با من خوب نیست. زندگی در شرایط فعلی برای زن سرپرست در افغانستان سراسر عذاب و درد و رنج شده است.»
مهسا بهمنش، نام مستعار خبرنگار آزاد است که در افغانستان بهسر میبرد.
اسامی آمده در متن بهدلایل امنیتی مستعارند.