featured image

کتاب کابل عزیزم، درد مشترک زنان نویسنده در افغانستان

تغییرات هورمونی در دوران بارداری باعث شده بود که لحظه‌‌ای شاد و هیجان‌‌زده باشم و لحظه‌ای بعد برای بی‌سرنوشتی زندگی مهاجرت و خبرهای بدی که از افغانستان  می‌‌شنیدم، ناراحت شوم. در ناخودآگاه خود می‌دانستم که قرار نیست افغانستان برای من، دخترم و یا هر زن دیگری جایی برای زندگی شود؛ زندگی در کشور تاجیکستان هم  بسیار دشوار بود و آدم نمی‌توانست احساس آرامش داشته باشد.

در اوج نگرانی و ناآرامی من، ۱۵ آگوست فرا رسید و افغانستان  به دست طالبان سقوط کرد. من آن‌روز بیش از ۹ ساعت، بدون آنکه به خوردونوشم توجه کنم، به تلویزیون نگاه می‌کردم و با تمام وجود ازبین‌رفتن آرزوهای زنان را حس می‌کردم. من فقط اشک می‌ریختم. شوهرم هم کنارم بود و او هم گریه می‌کرد. دیگر نه راه رفتن به خانه را داشتیم، نه راه گریز از سیاست‌های ضد مهاجرتی تاجیکستان. برای دختری که در بطنم روزبه‌روز بزرگتر می‌شد، زیادتر از همه ناراحت بودم. او اگر به دنیا می‌آمد، نه افغانستانی حساب می‌شد نه تاجیکستانی. طالبان زنان را انکار کرده بودند و تاجیکستان به نوزادان افغان مدرک هویت نمی‌دادند.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

در درونم غوغایی برپا بود. جسم و روحم هر دو دردمند بودند و چیزهای زیادی برای گفتن داشتم تا اینکه پروژه‌ی نویسندگی انتولد که از قبل با آنها به‌عنوان نویسنده‌ی تازه‌کارِ داستان‌های کوتاه مصروف بودم، پیام داد که می‌خواهند از خاطرات روزمره‌ی آن روزهای ما کتابی را چاپ کنند. پروژه‌ی انتولد در سال ۲۰۱۹، وقتی هنوز افغانستان بودم، یک رقابت نویسندگی به راه انداخت و برای شماری از زنان و دختران به‌شمول من، زمینه‌ی نشر داستان‌های کوتاهمان در رسانه‌های بین‌المللی و چاپ کتاب را فراهم ساخت. دو داستان کوتاهم در سال ۲۰۲۲ در کتابی بنام «قلم من بال‌های یک پرنده است» به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ شد. این کتاب نخست در لندن منتشر شد، بعد در ایالات متحده‌ی امریکا و بعد از آن، به زبان جاپانی ترجمه و در جاپان نیز چاپ شد. کتابْ فروش خوبی داشت و من از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۴ داستان‌های کوتاه، خاطره و نامه نوشتم و به زبان انگلیسی و آلمانی در  برخی وبسایت‌های ادبی انگلستان و جرمنی به نشر رسیدند.

اما این بار قرار بود کار متفاوت انجام دهیم؛ ما ۲۱ نویسنده زن از افغانستان بودیم که در یک گروه واتس‌اپ تمام احساسات و اتفاقات روزمره‌مان را شریک می‌کردیم. این نوشته‌ها چندین‌بار در هفته توسط یکی از کارکنان پروژه‌ی نویسندگی انتولد در انگلستان دانلود می‌شد و سپس آنها از گروه ما حذف می‌شدند. یک سال بعد از آن، زنان نویسنده ۲۰۰هزار کلمه در مورد اتفاقات آن روزها نوشته بودند. از این تعداد، اکنون ۷۰هزار مورد از دری و پشتو با دقت استخراج و به انگلیسی ترجمه شده است. این خاطرات و احساسات زنان در کتابی به‌نام «کابل عزیزم» در آگوست ۲۰۲۴، به چاپ رسید.

محتوای کتاب

کتاب کابل عزیزم با کلمات مریمِ ۲۵ ساله از کابل آغاز می‌شود. او فارغ رشته‌ی حقوق دانشگاه کابل، اما عاشق ادبیات است. مریم در اولین روز حاکمیت طالبان در افغانستان در گروه نوشت «دخترا خوب هستید؟» ماجراهایی که از تجارب زنان نویسنده در این کتاب درج شده است، با همین پرسش آغاز شد.  برای برخی از نویسنده‌ها به دلایل امنیتی، نام مستعار انتخاب شده است.

وقتی دوباره خاطراتم را در کابل عزیزم مرور می‌کنم، متنی که بیشتر از همه دردم را بازگو می‌کند درمورد شب به‌دنیاآمدن دخترم است. آن شب آنقدر درد داشتم که فکر می‌کردم می‌میرم و در آن وقت فقط به دخترم که هنوز متولد نشده بود، فکر می‌کردم. در بخشی از این کتاب در مورد آن شب نوشته‌ام: «در هنگام زایمان تمام چیزی که به ذهنم می‌رسید این بود که شوهرم را ببینم و به او بگویم که به افغانستان نرود، نگذارد زندگی دخترمان از بین برود و لطفاً درخواست پناهندگی کانادا را پیگیری کند. او حق دارد آزاد باشد و چهره‌ی تروریست‌ها را نبیند.»

دردهای همه‌ی زنان مشترک است و این دردها ثبت تاریخ در افغانستان شد. بتول، ۳۵ ساله، داکتر روانشناس از کابل، می‌نویسد: «شیوه‌ی مبارزه تغییر کرده است. صبح امروز در حمایت از اعتراض معلمان به سرک آمدیم. ما یک بار دیگر با طالبان روبه‌رو شدیم. آنها تلفن همراه دوستان ما، حامده و راضیه، را ضبط کردند. ما دوباره جنگیدیم و چهره‌ی مبارزه خود را تغییر دادیم.»

ماری، ۲۹ ساله که قبل از حاکمیت طالبان کارمند یک سازمان بین‌المللی بود، در کتاب از احساس ترسش می‌نویسد:«هروقت صدای بلند تیراندازی می‌شنوم، قلبم می‌ایستد. می‌ترسم طالبان از امشب جست‌وجوی خانه‌ها را آغاز کنند و خانواده‌ام تاوان کار من با خارجی‌ها را بپردازند. این اولین‌بار است آرزو می‌کنم که کاش در دورترین نقطه‌ی کابل زندگی می کردم.»

به دنبال او فاطمه فقط یک جمله می نویسد: «نمی توانم نفس بکشم». این جمله چکیده حس زنان نویسنده کتاب کابل عزیز من را به‌خوبی بازگو می‌کند.

فاخته، دختر جوانی از دایکندی که قبل از حاکمیت دوباره‌ی طالبان در افغانستان برای برگزاری محفل عروسی‌اش آماده می‌شد، در بخشی از خاطرات خود در این کتاب نوشته است: «طالبان به خانه‌ی نامزدم رفتند و در موردش پرسیدند. به مادر نامزدم گفتند که پسرش سلاح‌های دولتی را از دفترش جمع‌آوری و فرار کرده است. طالبان به او گفتند که باید اسلحه‌ها را برگرداند. همه می‌دانند که وقتی نامزدم از ارزگان به کابل می‌آمد، حتی یک تفنگچه همراه خود نداشت. می‌دانم که آنها فقط بهانه‌ای برای دستگیری او می‌ساختند.»

پرند می‌نویسد:«در جاهای دیگر دنیا زنان به فضا رفته‌اند. ما را ببینید، نگران این هستیم که آیا یک خویشاوند مرد داریم که ما را همراهی کند. طالبان دوکانی راه‌اندازی کرده‌اند که در آن احکام و مقررات مذهبی را به سود خود می‌فروشند.»

روی پشتی کتاب از قلم مریم نوشته شده است: «کابل عزیزم، دستت را بده، سرت را روی شانه‌هایم بگذار و نترس.»

کابل عزیز من (کرونت، ۲۰۲۴) یک پروژه‌ی روایات ناگفته است که با حمایت شورای هنر انگلستان و بنیاد باگری نشر شده است.

فرشته غنی سردبیر زن‌تایمز است.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required