featured image

ساختارهای زن‌ستیز و خشونت علیه زنان

خشونت‌ها، محدودیت‌ها و نابرابری‌های جنسی در افغانستان عوامل مختلف دارد و به اندازه‌ی تنوع خشونت و نابرابری، دلایل و عوامل مختلف را در ایجاد، استمرار و نهادینه‌شدن  آن می‌توان شناسایی کرد. این عوامل فراتر از کنش‌ها و عمل‌کردهای ماست و خواسته و ناخواسته بر تصامیم و رفتارهای ما تاثیر می‌گذارد که بیانگر ساختارهای زن‌­ستیزانه‌­ی جامعه‌­ی افغانستان است. زنان جامعه‌ی ما محرومیت و خشونت چند جانبه را به شکل ساختاری و نظام‌­مند تجربه می‌­کنند. ساختار خانواده، آموزش و پرورش، فرهنگ، اقتصاد و سیاست  در افغانستان زن‌­ستیزانه است.

خانواده

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

 در نهاد خانواده شخصیت، مهارت و جهان‌های ذهنی افراد شکل گرفته و نهادینه می‌شود. نهاد خانواده در جوامعی مثل افغانستان اکثر فعالیت‌ها و کنش‌های اجتماعی را سامان می‌دهد و نیز بر رفتارها و سرنوشت اعضا کنترل و نظارت دارد. یکی از ويژگی‌های بارز و قابل مشاهده در جوامعی که خانواده مرکز بسیاری از فعالیت‌ها و تصمیم‌گیری‌ها می‌باشد، تفوق و برتری جایگاه مردان نسبت به زنان است. ساختار خانواده در افغانستان، ارزش‌ها و هنجارهای تبعیض‌آمیز و زن‌ستیز را تولید و بازتولید می‌کند. مصادیق و نمونه‌های این ارزش‌ها و هنجارها زیاداند اما، برای ملموس‌کردن بحث فقط به چند مورد اشاره می‌کنیم:

الف) ترجیح جنسیتی: ترجیح جنسیتی به تمایل والدین به فرزند پسر گفته می‌شود.. علاقه‌ی شدید به فرزند پسر و بیزاری از تولد دختر جزو فرهنگ مسلط در جامعه‌ی افغانستان است. این بیزاری و علاقه ( که تبعیض و خشونت علیه دختران و زنان را در پی دارد) در تربیت، آموزش، تغذیه، سرگرمی، آزادی، سفر، مالکیت، فعالیت‌های اجتماعی، انتخاب همسر و …  اثر می‌گذارد و جایگاه زن را به عنوان جنس دوم در مراحل مختلف زندگی تثبیت می‌کند.

ب) سرپرستی: یکی دیگر از مصادیق ساختارهای نابرابر جنسیتی که به تولید فضاهای محدودکننده برای زنان می‌انجامد، الزامیت سرپرستی مردان و تحمیل اقتدار مرد بر زن است. داشتن سرپرست و گاهی تعبیرهایی چون «سایه‌ی سر» و امثال آن، چنان مهم و الزامی دانسته می‌شوند که بسیاری از زنان انواعی شکنجه‌ها و مظالم جسمی و روحی را متقبل شده و از داشتن سرپرست و سایه‌‌ی سر نمی‌گذرند. چون نداشتن سرپرست زن را در چنین جامعه‌ی مردسالار، به موجود اضافی، سربار و بی‌آدرس بدل می‌کند.

ج) تعریف نقش‌های خانگی: تعریف و تعیین نقش‌های اجتماعی معمولا توسط فرهنگ و ساختارهای جامعه صورت می‌گیرد. در افغانستان، توزیع نقش‌ها معمولا جنسی یا براساس معیار زن‌بودن و مردبودن است. محققان تاریخ می‌گویند که این نوع تعیین نقش‌ها اولین‌بار در دوران شکار و گردآوری صورت گرفته و پس از آن در دوره‌ی زراعت و مالداری (فیودالی) تقویت یافته است. بعد از ترویج مناسبات شهری و شکل‌گیری جوامع سرمایه‌داری تحول بنیادی در نقش اجتماعی زنان به وجود آمد، اما متاسفانه هنوز در سراسر دنیا زنان تا رسیدن به جایگاه برابر با مردان فاصله دارند. متاسفانه در برخی جوامع، از جمله مردان در افغانستان، در دوره‌ی پیشاصنعتی گیر افتاده و با زنان هنوز در این عصر چون جنس دوم و انسان ناقص رفتار می‌کنند. 

د) چشم‌پوشی و نفی هویت‌ فردی زنان: هویت مساله‌ی مهمی در زندگی است. هویت به ما می‌گوید کی هستیم، چه مسوولیت داریم و موقعیت ما چیست. مهم‌ترین بخش هویت فردی زنان در خانواده‌های افغانستان وابسته به هویت پدر، شوهر یا برادر است. بسیاری از مردم از ذکر اسم زن و یا دختر خود می‌شرمند. گزارش‌هایی وجود دارد که حتا در سرشماری‌ها کسانی دختران خانواده را در جمع تعداد خانوار به حساب نیاورده‌اند. اغماض از نام زنان حتا در کارت عروسی، اعلان فاتحه و سنگ قبر روشن‌ترین مصادیق نفی هویت زنان است.

تعلیم و تربیه

تعلیم و تربیه‌ی رسمی و غیررسمی در افغانستان حامی و رواج‌دهنده‌ی نابرابری جنسیتی و خشونت علیه زنان است. آموزش و پرورش یعنی نظام تربیتی که افراد را مجهز به مهارت‌ها و توانایی‌های لازم برای رفع نیازها مادی و معنوی شان سازد و آنان را به اعضای موثر و مفید جامعه بدل نماید. آموزش و پرورش ابعاد، مراحل، اهداف و صورت‌های متنوع دارد که از خانواده شروع و در نهادهای آموزشی، دینی و در کل جامعه جریان می‌یابد. نظام آموزشی و تربیتی افغانستان، توانمندسازی اعضای جامعه را به صورت برابر و یکسان انجام نمی‌دهد و به نابرابری جنسیتی دامن می‌زند. اگر زمینه‌سازی در فراگیری توانایی‌ها، مهارت‌ها، قدرت، دانش و جامعه‌پذیری برای اعضای جامعه (اعم از مرد و زن) برابر نباشد بالتبع برآیند آن نیز تولید نابرابری خواهد بود. ساختار و کارکرد نظام آموزش و پرورش در افغانستان از جهات مختلف مردانه و تولیدکننده‌ی نابرابری جنسیتی پنداشته می‌شود. مثلا تعلیم و تربیه معمولا در دو محیط رسمی و غیررسمی انجام می‌شود. محیط خانه و گروه‌های همسن‌وسالان از محیط‌های غیررسمی و مکتب و دانشگاه از محیط‌های رسمی آموزش و پرورش هستند. اول در محیط خانه، تمام تسهیلات و ترتیبات معمول برای جامعه‌پذیر کردن فرزندان پسر انجام می‌شود و به عبارت دیگر تمام سرمایه‌گذاری خانواده روی آموزش و تربیت پسران صورت می‌گیرد. از سوی دیگر، نقش‌ها و آموزش‌هایی به پسران تعلق می‌گیرد که مرتبط با بخش‌های رهبری، مدیریتی و اقتصادی جامعه است. یعنی از آغاز شکل‌گیری آموزش و پرورش، نقش‌ها و آموزش‌های توانمندکننده و مهم جامعه به کودکان پسر واگذار می‌شود. درمحیط‌های رسمی نیز، رشته‌های درآمدزا و بااهمیت در جامعه بیش‌تر به پسران می‌رسد. این در حالی است که دختران محدودیت‌های فرهنگی، اقتصادی، خانوادگی و… را نیز در امر کسب آموزش‌های عالی دارند. در شرایط فعلی طالبان با اعمال سیاست‌های آشکارا زن‌ستیزانه زنان را از حق آموزش محروم کرده‌اند.

فرهنگ

فرهنگ افغانستان در سطوح محلی و کشوری، مردمحور و زن‌ستیز است. فرهنگ و عناصر آن همه‌ی ابعاد زندگی را شامل می‌شود اما، منظور ما از فرهنگ در این‌جا عقاید، باورها، داستان‌ها و اسطوره‌ها، ضرب‌المثل‌ها، ارزش‌ها و مواردی از این‌دست است. زبان و ادبیات افغانستان پر از مفاهیم زن‌ستیزانه است. در گفت‌وگوهای روزمره، ضرب‌المثل‌ها، دعا و حتا دشنام‌های رایج افغانستان به آسانی می‌توان فرهنگ مردسالار و زن‌ستیز را دید. این فرهنگ زن‌ستیز در طول سالیان متمادی صورت‌های مرسوم زندگی مردم را شکل داده است. ارزش‌ها و مفاهیم زن ستیزانه  چنان عادی شده است که حتا کسی به آن فکر هم نمی‌کند. در حالی که بخشی از خشونت‌های فیزیکی علیه زنان نیز از این ادبیات و ارزش‌‌های فرهنگی سرچشمه می‌گیرد.  صدها ضرب‌المثل، مقوله‌ی اجتماعی، رسوم و عنعنات قبیله‌ای، ارزش‌های زن‌ستیزانه، اسطوره‌ها، داستان‌ها و شعر هر روز اذهان کودکان و نوآموزان را برای وضعیتی آماده می‌کنند که در آن زن منبع شر و موجود ناقص‌العقل تبلیغ می‌شود. از جمله‌ی این عبارات و مثل‌ها این‌هاست: زنان ناتوان و ضعیف‌ا‌ند؛ زن نصف مرد است؛ زن ناقص‌العقل است؛ زن شیطان مرد است؛ زن برای آسایش مرد خلق شده است.

اقتصاد

ساختار اقتصادی نیز از اساس مردانه است. مهم‌ترین عنصر در ساختار اقتصادی موضوع مالکیت و چگونگی تصاحب ارزش‌های مادی است. در افغانستان، زنان معمولا مالکیت خصوصی بر اموال منقول یا غیرمنقول را نداشته و حتا احساس مالکیت بر اموال و سرمایه‌ی خانواده نیز ندارند. این یک مساله‌ی عمومی است. ممکن است استثناهایی وجود داشته باشد ولی، روحیه‌ی کلی جامعه همین است. فقدان حق مالکیت زنان، زمینه‌ساز اکثر نابرابری‌های دیگر و تولید و بازتولید خشونت علیه زنان می‌شود.

داشتن احساس مالکیت و مالک بودن، از نیازهای طبیعی بشر است. نداشتن حق مالکیت، سبب رنج روحی و کاهش اعتماد به نفس می‌شود. زنان در افغانستان حتا صاحب میراث و مهریه‌ی خود شده نمی‌توانند. معضل دیگر در برابر زنان، محدودیت‌های اجتماعی و فرهنگی برای فعالیت در بخش‌های اقتصادی است. تعداد زنان مشغول در فعالیت‌های اقتصادی یا متشبث نسبت به مردان کمتر از ۱ در ۹۹ است. این موانع فرهنگی و اجتماعی، با ساختارهای خانوادگی، توزیع نقش‌های اجتماعی، ساختار و نظام آموزش و پرورش، باورها و ارزش‌های قومی- قبیله‌ای گره خورده و به فرهنگ جامعه مبدل شده است.

سیاست

سیاست افغانستان نیز به تبع فرهنگ کلی این جامعه مردمحور و در راستای نابرابری جنسیتی است. برخورد و کنش‌های سیاسی از خانواده شروع می‌شود و به اجتماع و جامعه تسری پیدا کرده و به نظام سیاسی و نهادهای سیاسی می‌انجامد. نخست از همه، سرپرستی و اقتدار مردانه در خانواده که امتیازات و صلاحیت‌های ویژه‌ای را در اختیار مردان گذاشته، فعالیت سیاسی را مردانه می‌سازد. در جامعه نیز تصامیم و عملکردهای سیاسی منحصر به مردان تلقی شده و زنان به ندرت در این بُعد حیات اجتماعی سهم دارند. باورهای قومی و قبیله‌ای به‌زنان حق مشارکت سیاسی و فعالیت سیاسی را نمی‌دهد. باور و فرهنگ قبیله، سیاست را عرصه‌ی مردانه دانسته و گفته می‌شود که احساسات و عواطف زنانه با فعالیت سیاسی هم‌خوانی ندارد و زنان توان رهبری جامعه را ندارند. این باور و فرهنگ غالب جامعه در طی سالیان متمادی، مانع مشارکت سیاسی زنان بوده و با تسلط دوباره‌ی گروه طالبان، نظام سیاسی از حضور زنان به صورت کامل خالی شد. در تفکر طالبان، میدان فعالیت زنان محدود به چهاردیواری خانه است.

این وضعیت اما سرنوشت محتوم ما نیست و زنان در همکاری با مردانی که نیاز حضور عادلانه‌ی زنان را در اجتماع، سیاست، اقتصاد و فرهنگ درک می‌کنند، باید برای تغییر تلاش کنند. آگاهی از پیچیدگی و ریشه‌دار بودن زن‌ستیزی کمک می‌کند که به تغییرات سطحی دل‌خوش نکنیم بلکه برای تحول عمیق و پایدار تلاش کنیم. برگشت طالبان به قدرت اگرچه از زنان بسیار قربانی گرفته و ما را از حداقل امکانات حضور اجتماعی محروم ساخته، ولی در عین حال ضعف‌های جامعه‌ی عقب‌مانده و زن‌ستیز را بیش از هر زمان دیگر برملا کرده است. اکنون بیش‌تر از گذشته می‌دانیم که چگونه زن‌ستیزی نشانه‌ی عقب‌ماندگی و بازمانده‌ی نظام اجتماعی فرسوده‌ای است که اگر متحول نشود همه‌ی مردان و زنان کشور را دچار محرومیت‌های چندلایه و بسیار سنگین می‌کند.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required