طالبان و بلایای طبیعی
روز جمعه (۲۱ ثور) در شمال افغانستان، سیل، ویرانیهای بسیاری به بار آورد. در حالی که آمار رو به افزایش است، تا اکنون بیش از ۳۰۰ نفر کشته و هزاران خانه ویران و اراضی و مواشی مردم نابود شدهاند.
چنین فجایعی در افغانستان عادی شده است. ویرانیهایی که از سیلهای بهار و تابستان به وجود میآید به یک اتفاق فصلی تبدیل شده است. آسیبپذیرترین جاهای ویرانشده، پس از آن که تا حدی بازسازی میشوند دوباره از اثر سیلابهای مکرر، رانشِ گِل و زمینلرزه ویران میشوند. هر سال کشتهها زیادتر و مردم فقیرتر شدهاند. پیش از این سیل اخیر، تنها در سه ماه اول سال ۲۰۲۴ حدود ۱۳۰۰۰ نفر از بلایای طبیعی متاثر شده بودند.
به دلیلی که نظام حاکم بر افغانستان برای مقابله با بلایای طبیعی هیچ آمادگی ندارد، مردم بسیار آسیبپذیرند. در کنار آن، جنگ، بیدولتی، فقدان مقررات و دههها جنگلزدایی و بهرهبرداری بیش از حد از منابع، کشور را به طرز تاسفباری در برابر بلایا آسیبپذیر و ناتوان کرده است.
باید به وضوح اذعان کرد که این بلایای افغانستان، «فاجعهی طبیعی» نیست بلکه این تراژدیها در دو سطح، ساختهی دست بشر است. یکی اینکه بارانهای بهاری و سیلهای ویرانگر محصول مستقیمِ قطع جنگلات و بهرهبرداری بیش از حد از منابع طبیعی و دوم، پیامد مستقیمِ عدم مدیریت صحیح منابع آب است.
افغانستان در عین حال که درگیر سیل است درگیر خشکسالیهای مکرر نیز است، زیرا آب باران به درستی مهار و هدایت نمیشود تا به جای سیل، درمانِ بیآبی شود. با آمادگی و مدیریت علمی میتوان از تاثیر اینگونه حوادثِ شدید کاست و یا به طور کلی از آن جلوگیری کرد.
اما برای تحقق آن، افغانستان به یک سیستم سیاسی نیاز دارد که در همهی زمینهها، از جمله مدیریت بلایا و کاهش خطرات بر اساس روشها و تحقیقات علمی، سیستمسازی کند، سیستمی که پاسخگوی نیازهای مردم و رفاه مادی و اجتماعی جامعه باشد.
بدتر از آن، در این روزگارِ فجایع زیستمحیطی، افغانستان توسط رژیمی اداره میشود که اولویت آن رفاه مادی و اجتماعی مردم نیست. اخیرا وزیر تحصیلات عالی طالبان گفته است که رژیم طالبان تنها دولتی در جهان است که به زندگی پس از مرگ مردم اهمیت میدهد: «امارت اسلامی تنها سیستمی در جهان است که اهمیت میدهد مسلمانان در قبر و در پل صراط با مشکل مواجه نشوند». مسوولیت اصلی یک دولت در ایدیولوژی طالبان این است که از سستینکردن و بهجاآوردن مراسم مذهبی مردم اطمینان حاصل کند.
با تلاش طالبان برای تضمین نجات مردم در زندگی پس از مرگ، به معنای واقعی کلمه آنان جهنمی را بر روی زمین ایجاد و مردم افغانستان را در برابر بلایا آسیبپذیر کردهاند.
در حال حاضر طالبان مسوول مدیریت و جلوگیری فجایعیاند که افغانستان را ویران میکند. اما باورهای بنیادگرایانه آنان را بیکفایت ساختهاند. مثلا درک آنان از این بلاها غرق در رمز و راز است و بلاها را الهی و اجتنابناپذیر میدانند. در درازمدت تسلط آنان بر افغانستان، چشمانداز توسعه و توانایی برای پیشگیری از بلایا را نابود خواهد کرد.
علاوه بر این، در غیاب یک دولت مسوول و موثر، مناطق آسیبدیده به حال خود رها شده و یا طعمهی اشخاص سودجو میشوند. در کشوری که در آستانهی فروپاشی اقتصادی قرار داشته و نیمی از جمعیت آن به دلیل جنسیتشان از کار منع و مصونیت از مجازاتِ خشونت علیه زنان، ازدواج کودکان و فروش کودکان از قبل گسترده شده است، فاجعهی اخیر وضعیت را بدتر خواهد کرد.
واضح است که در چنین فجایعی، سیاستهای زنستیزانهی طالبان و سیستم آپارتاید جنسیتی بر زنان و کودکان تاثیر میگذارد. از جمله گزارش شده است که در خصوص یافتن زنان داوطلب برای درمان یا دفن قربانیان زن، بیمارستانها با مشکل مواجه شده است.
گزارشهای روزنامهنگاران و آژانسهای بینالمللی حاکی از آن است که طالبان نه تنها برای منافع شخصی کمکها را به سرقت میبرند، بلکه بهطور سیستماتیک سعی میکنند که بر توزیع کمکها برای منافع سیاسی تاثیر بگذارند و آنها را کنترل کنند. به عبارت دیگر از بدبختی مردم برای اهداف تبلیغاتی و سیاسی سو استفاده میکنند.
فقدان کامل برنامهریزی و آمادگیِ حاکمیت طالبان، که مردم را به شدت در برابر بلایا آسیبپذیر میکند، خود، نوعی هشدار است. برای رویارویی با مشکلات اجتماعی و زیستمحیطی به یک سیستم سیاسی نیاز است که رفاه مادی و اجتماعی مردم را در اولویت قرار دهد.
چنین سیستمی اما مستلزم درک علمی است، نه تمرکز شدید بر ابهام و نگرانی در مورد نجات مردگان. به عبارت دیگر، دولتی نیاز است که در برابر مردم پاسخگو بوده و به زندهها اهمیت دهد.