نقره، دختر دریای کابل؛ نقد مردسالاری و جامعه و سیاستِ زنستیز
رمان نقره، دختر دریای کابل اثر حمیرا قادری، یکی از رمانهای برجستۀ نوشتهشده توسط نویسندۀ زن افغانستانی است که در آن از دیدگاه زنانه و با تمرکز بر نقشآفرینی زنان به مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی افغانستان پرداخته شده است. این رمان در کنار پرداختن به زندگی زنان و دختران، نگاهی به رویدادهای پنج دهۀ حساس و پرفراز و نشیب از تاریخ سیاسی افغانستان (۱۳۰۸ تا ۱۳۵۷) نیز دارد. نقره، دختر دریای کابل در سال ۱۳۸۸ توسط انتشارات روزگار در تهران به چاپ رسیده است.
این رمان یک اثر کاملاً زنمحور است و شخصیتهای مرد در آن کمرنگ و در حاشیه ظاهر میشوند. اقلیما که ماجراهای رمان را روایت میکند، یکی از هفت زنی است که در دورۀ حکومت نادرشاه، بهخاطر فقر و بیپناهی ناگزیر از کار کردن در آشپزخانۀ ارگ سلطنتیاند. اقلیما دختر نقره و نتیجۀ ارتباط نامشروع او با سرباز جوانی به نام ازمری است که به سفر میرود و هیچگاه بازنمیگردد. نقره که بهخاطر رسوایی رابطۀ عاشقانه با ازمری و بارداریاش، از سوی خانواده طرد شده است، توسط زنان آشپزخانه پناه داده میشود. این زنان و دختران هرکدام سرگذشتهای تلخ و تراژیکی دارند و با تنهایی و استیصال نقره همذاتپنداری میکنند.
زنان آشپز هرچند که در محیط بستۀ آشپزخانه مشغول کارند، از دنیای بیرون از ارگ و اوضاع آشفتۀ کشور، بیخبر نمیمانند. بیبیکو زن میانسالی که از همکارانش آگاهتر و جسورتر است، تلاش میکند با آوردن مخفیانۀ کاغذ اخبار به آشپزخانه و آموزشِ خواندن متن فارسی روزنامه به زنان دیگر که تا به حال تنها قادر به خواندن قرآن بودهاند، آنها را از رویدادهای سیاسی، اجتماعی و تحولاتی که در نقاط مختلف کشور صورت میگیرد، باخبر کند. بیبیکو میگوید: «عمرم را زیر دیگدانها آتش کردم. دقیقهبهدقیقهاش را… با دانستن خبرها خیال میکنم کار دیگری هم غیر از آتش کردن عمرم دارم.»
بیبیکو در جوانی با پسرعمویش یما که از کودکی عاشق هم بودهاند، ازدواج کرده، ولی ارباب صاحب آن دو را از هم جدا میکند. یما را که جوانی آگاه و آزادیخواه است، با اتهام شورش علیه حکومت، به مجازات تیرباران میسپارد و بیبیکو را بهعنوان چهارمین همسر، به عقد خود درمیآورد. بیبیکو با انگیزۀ انتقام از ارباب، ازدواج با او را میپذیرد و بعد از مدت کوتاهی ارباب به دلیل مسمومیت میمیرد. شجاعت و روحیۀ ظلمستیزی که از جوانی در شخصیت بیبیکو وجود داشته، سبب میشود تا او با وجود خفقان شدید و حضور جاسوسها در همۀ نقاط ارگ، در هر فرصتی که دست میدهد، برای زنان آشپزخانه از ستم نادرشاه، فقر و شوربختی مردم، سرکوب، زندانی شدن و کشتار معترضان در سراسر کشور بگوید. در ماجراهایی که بیبیکو و خالهروگل برای زنان جوانتر نقل میکنند، بازگشت به گذشته و شرح رویدادهای دورههای تاریخی پیشین همچون نسلکشی هزارهها در دورۀ عبدالرحمن را نیز شاهدیم.
حمیرا قادری در رمان «نقره…» به انتقاد از سنتهای زنستیزانهای همچون ازدواج اجباری، چندهمسری، طرد شدن زن بیوه، نازا یا دخترزا و توسل به خرافات برای فرزندآوری و پسرزایی میپردازد. همچنین نقش حکومتهای بیکفایت را در عقب نگاه داشتن زنان و به حاشیه راندن آنها با اقداماتی نظیر تعطیلی مکاتب دخترانه و اعمال قانون حجاب اجباری (برقع) محکوم میکند.
هفت زن داستان، یا توسط شوهرانشان رها شدهاند یا آنها را بهخاطر مبارزات سیاسیشان از دست دادهاند. مادر نقره بهخاطر نداشتن فرزند پسر تحقیر میشده است. شوهر خالهروگل پس از چهار سال زندگی مشترک و نازایی او، با زن دیگری ازدواج کرده است. بوبوی زریماه پس از مرگ شوهرش، توسط برادرشوهرش تهدید میشود که در صورت سرپیچی از ازدواج با او که متأهل هم هست، دیگر دخترش زریماه را نخواهد دید. چون معتقد است زن برادر، ناموس خانواده است و باید پس از بیوه شدن درون خانوادۀ شوهرش باقی بماند. ولی بوبوی زریماه بهخاطر تن ندادن به ازدواج اجباری با دختر خردسالش از خانۀ پدرشوهرش میگریزد و آواره میشود. بعدها شهباز، شوهر زریماه نیز بهخاطر مبارزه برای آزادی کشور، به سرنوشت یمای جوانمرگ دچار میشود.
قادری با دو نوع نگرش فمینیستی، سرگذشت شخصیتهای زن رمان را روایت میکند. او علاوه بر انتقاد از مردسالاری سنتی و اعمال قدرت مردان برای تسلط بر بدن زنان (فمینیسم رادیکال)، عملکرد حکومتها در زمینۀ محدود کردن حضور و فعالیت زنان در جامعه و دامن زدن به مردسالاری را زیر سؤال میبرد. همچنین ستم، بیعدالتی، سرکوب و خفقان جاری در سیاستهای حکومت را عامل فقر، شورش و در نتیجه، اعدام آزادیخواهان و بیوه شدن و بیسرپرستی زنان میداند (فمینیسم سوسیالیستی). در زندگی هریک از زنان آشپزخانه درهمتنیدگی ستمهای مردان خانواده و ستمهای جامعه مشهود است. آنها در کنار تحمل کردن دردهای شخصی و مصائب زندگی خودشان، برای روزگار آشفتۀ وطن و تیرهروزیهای هموطنانشان افسوس میخورند و خودشان را به سبب انفعال و ستمپذیری سرزنش میکنند. همچنین از رشادتهای مبارزان راه آزادی به وجد میآیند و برای پیروزیشان دست به دعا میبرند یا از شنیدن خبر شکنجه و اعدام آنان، دچار خشم، وحشت و کابوس میشوند. در ماجرای ترور نادرشاه، از صمیم قلب بهخاطر مرگ او و نجات مردم ستمدیده شاد میشوند و اندکی بعد بهخاطر اعدام وحشیانۀ عبدالخالق هزاره در ماتم و سوگ قهرمان نوجوان فرو میروند.
«یکی از هیجانانگیزترین پیشرفتهای رمان امروزی پدید آمدن راهی است که نویسندگان زن برای گسترش میدان دید خویش و حرکت در عرصههای تازۀ تجربۀ انسانی، در پیش گرفتهاند و این تجربهها را چنان بازآفریدهاند که توجهی تازه و مشتاقانه را میطلبد. معمولاً این اعتقاد رواج داشته که نویسندگی زنان به اقتضای سرنوشت آنان، محدود، درونگرا و خانوادگی است. میگویند زنان با درونمایههای شکوهمند جنگ، سیاست، جنون و جنایت سروکاری نداشتهاند و در عوض به کارهای ادبیِ همترازِ ساختن حلقۀ گُل یا پرداختن به جزئیات سرگرم بودهاند و درست به همین دلیل که زندگیشان سرشتی حمایتشده داشته است، از صحنۀ رخدادهای سیاسی بهدور بودهاند.
اما زنان در بهکارگیری همان اندازه از آشنایی که با مسائلی همچون جنگ داشتهاند، سنگ تمام گذاشتهاند. یکی از نامبردارترین رمانهای جنگی تا به امروز رمان بربادرفته به قلم مارگرت میچل است. هرگاه جنگ درونمایۀ اثر داستانی نویسندۀ زنی باشد، تأکید بیشتر بر روی نتیجههای ضمنی شخصی و نه همگانی وضعیت جنگی است.» (زنان و رمان، نوشتۀ رزالیند مایلز، ترجمۀ علی آذرنگ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۸۰ صص ۱۷۳ و ۱۷۴)
در فرجام باید گفت که نقره، دختر دریای کابل بهعنوان یک رمان اجتماعی که به قلم نویسندۀ زن و با محوریت شخصیتهای زن آفریده شده، توانسته در کنار روایت سرگذشت هفت زن آشپزخانه، بخشهای مهمی از سرگذشت جمعی مردم افغانستان در طول چند دوره را نیز به تصویر بکشد و هرکدام از زنان داستان، نمایندگی بخشی از افراد جامعه را به عهده دارند.
* ریحانه بیانی، داستاننویس و منتقد ادبیـفرهنگی است.