featured image

تبعید درونی: نوشتن در برزخ

در این یادداشت برآنم نشان دهم آیا برای زنان نویسنده امکان نوشتن داستان و رمان در زیر سایۀ طالبان ممکن است یا نه. لغت‎نامۀ دهخدا تبعید را چنین تعریف کرده است: «تبعید. نفی بلد کردن. اخراج بلد کردن. کسی را جلای مکان یا وطن فرمودن. || (‌اصطلاح حقوقی‌) نوعی مجازات‌؛ کسی را بنا به دستور محاکم دادگستری و یا سایر مراجع صلاحیت‌دار از شهر یا ناحیه‌ای اخراج کردن و یا شخص محکوم را مجبور ساختن که در محل خاصی در مدت محدودی سکونت اختیار کند.»‌ اما قسمی دیگر از تبعید نیز وجود دارد که آن را تبعید درونی می‌‌نامند، فرد تبعیدی به شهر یا کشوری دیگر تبعید نشده است، بلکه از جامعه و حکومت و آنچه پیرامون او را محاصره کرده است، احساس بیگانگی می‌کند، چنین فردی در تبعیدی درونی به سر می‌برد. پل ایلی (Paul Ilie)، ‌در کتاب «ادبیات و تبعید درونی: در اسپانیای اقتدارگرا‌»، به میانجی تبعید درونی، امکان شکل گرفتن نوعی از ادبیات را در واکنش به استبداد دوران فرانکو نشان داده است. اما من از این اصطلاح مرادی دیگر را پی گرفته‌ام، ابتدا به مفهوم تبعیدی از منظر ادوارد سعید می‌پردازم. سعید در کتاب نقش روشنفکری در فصلی با عنوان «روشنفکر در تبعید: طرد شدگان و در حاشیه قرار گرفتگان» به توصیف انسان تبعیدی در زمان‌های گذشته می‌پردازد: «تبعید یکی از غم‌انگیزترین سرنوشت‌هاست، تبعید، قبل از دوران مدرن مجازات وحشتناکی به شمار می‌رفت، زیرا نه تنها به معنی سال‌ها سرگردانی بی‌هدف و دوری از زادبوم و مکان‌های مأنوس تلقی می‌شد، بلکه به معنی تبدیل شدن به منفوری دائمی نیز بود: کسی که هرگز احساس در خانه بودن را نداشته، همواره نسبت به محیطش احساس غربت می‌کرده، نسبت به گذشته تسلی‎ناپذیر بوده و در مورد حال و آینده نیز دلسرد بوده است همیشه میان ایدة تبعید و وحشت از جذامی بودن، نجس اجتماعی و اخلاقی بودن یک پیوستگی و این همانی برقرار بوده است.» من در این نوشته برخلاف پل ایلی تبعید درونی را با نگاهی بدبینانه به کار می‌برم. زنان در افغانستان امروز به حاشیه رانده شده‌اند احساس جذامی بودن را دارند، حکومت اسلامی ـ فاشیستی طالبان زنان را به عنوان موجوداتی برانگیزاننده گناه تعریف کرده است. سعید در همان فصلی که سخنش رفت، بدترین قسمت تبعید را نشانه‌هایی می‎‌داند که انسان تبعیدی هر روز از زندگی در موطن خود به یاد می‌آورد، جایی که زخم تبعید سر باز می‌کند، نویسندگان زن در افغانستان همچون بقیه زنان به سبب سیاست‌های طالبان به حاشیه‌ رانده شده‎‌اند آنها هر روز خاطرات نظم سیاسی و اجتماعی قبلی را که در آن امکان نوشتن آزادانه و دور از سانسور ممکن بود به یادآور می‌آورند و خاطر آنان تلخ می‌شود، تبعید درونی  در اینجا به بیگانگی کامل نویسنده زن از تمامی محیط اجتماعی و سیاسی پیرامون خود می‌انجامد. بدترین قسمت تبعید درونی نویسندگان زن این است که نه‌تنها خاطرات خوب گذشته به یاد او می‌آیند بلکه او در حالتی از تعلیق کامل و وضعیتی برزخ‌گونه نیز به سر می‌برد. به صورت بالقوه می‌تواند بنویسد، اما هیچ انتشاراتی کار او را منتشر نخواهد کرد، امکان بالقوۀ نوشتن خلاقانه وجود دارد، اما در عمل به دیوار محکم سانسور و شکنجه می‌خورد. این حس آزاردهنده‌ترین بخش این تبعید درونی است که برخلاف نمونه بیان شده در اسپانیا، نه به آفرینش ادبی، بلکه به بی‌ثمری ادبی منتج خواهد شد. آسیب روحی ناشی از این احساس تعلیق نیز حسی به شدت آزاردهنده هست که متخصصان روانشناسی بهتر می‌توانند درباره آن نظر دهند. هر چند می‌توان خوشبین بود قسمی ادبیات واکنشی در برابر استبداد در دوران پس از طالبان شکل بگیرد که به غنای داستان‌نویسی و رمان در افغانستان بیافزاید، اما چنین زایشی با توجه به شدت محرومیتی که زنان نویسنده در افغانستان بر دوش می‌کشند چندان هم مبارک نیست. پل زدن میان نویسندگان در تبعید بیرونی، یعنی آنان که در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند و زنان نویسنده یکی از راه‌های ممکن دور زدن سانسور و استبداد طالبانی است، کاری که در پیش پایش دشواری‌های زیادی را می‌توان متصور بود، همچون ترس از آزار و اذیت توسط طالبان، هزینه‌های بالای اینترنت برای زنانی که هیچ شغلی ندارند، اما ظاهرا این یکی از محدودترین راه‌های گریختن از این تبعید درونی است که نیازمند همت فعالان ادبی خارج از افغانستان است آنها که در تبعید به سر می‌برند و دشوارهای زندگی در وضعیت پناهندگی آنان را آزار می‌دهد اما برخورداری آنها از شرایط حداقلی و حتی برای کسانی که در اروپا زندگی می‌کنند برخورداری از رفاه نسبی و زیستن در سایه آزادی‌های اجتماعی غنیمتی است که باید از آن حداکثر استفاده را برد. 

این نوشته را با تلخی دیگری به پایان می‌برم دو سال پس از سیطره طالبان کتاب داستان و رمان مهمی در افغانستان انتشار نیافته است یا اگر چنین است من از آن آگاهی ندارم، ظاهراً مردان نویسنده نیز در تبعید درونی و بیگانگی از محیط سیاسی و اجتماعی به سر می‌برند هر چند این بار بر دوش زنان مضاعف است. برای ادبیات افغانستان روزهای سختی در پیش است. شاید به مدد همبستگی بتوان کمی فضای تنفس را در پستوی خانه‌ها ایجاد کرد. ادوارد سعید یکی از وظایف روشنفکر را گفتن حقیقت به اصحاب قدرت می‌داند. در سایه استبداد چنین امکان و توانمندی از زنان و مردان ربوده شده است. بخشی از این رکود داستان‌نویسی و رمان را باید ذیل این وضعیت فهم کرد. در اینجا حقیقت امکان رخ نمودن ندارد. مسئولیت دیگری که می‌توان بر دوش نویسندگان در تبعید خارجی قرار داد عمل کردن به وظیفه روشنفکر یعنی گفتن حقیقت است، به میانجی فرم‌های ادبی همچون شعر، رمان و داستان و یا مقالات، در این هزارتوی اختناق که ادبیات افغانستان به آن دچار شده است نوشتن از روی تعهد به حقیقت، اهمیت بیشتری خواهد داشت و نوشتن از روی تفنن به طور خودکار کنار گذاشته می‌شود.  

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required