فرشتههای مستور؛ انتقاد از زنستیزی در داستانهای سپوژمی زریاب
دکتر سپوژمی زریاب، داستاننویس بزرگ افغانستان و از پیشگامان داستاننویسی زنان در این سرزمین، در آثارش همواره مسائل زنان و اعتراض به قوانین و سنتهای زنستیزانه را مورد توجه قرار داده است.
در بررسی داستانهای کوتاه بانو زریاب که به انتخاب محمدحسین محمدی در مجموعهای با عنوان «شکار فرشته» منتشر شده است، میتوان دغدغههایی چون اعمال تبعیض و محدودیت برای زنان (چه در جامعه و چه در خانه)، نهادینه شدن تحقیر و سرکوب دختران و زنان در فرهنگ و آداب و رسوم، همچنین نقش پررنگ باورهای اشتباه و خرافات مذهبی در نقض هرچه بیشتر حقوق زنان در جامعۀ سنتی و مردسالار افغانستان را مشاهده کرد.
داستانهای این مجموعه که توسط نشر «آمو» در تهران (۱۴۰۱) به چاپ رسیده است، در سالهای دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی به نگارش درآمده و تصاویر روشنی از اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی افغانستان در آن روزگار پرآشوب ارائه میدهد. در بیشتر داستانها زنان نقش محوری دارند؛ یا راوی ماجرا و یا شخصیت اصلی داستاناند.
بانو زریاب در داستان «خروس من» که در آن زنِ راوی، خاطرات کودکیاش را مرور میکند، به انتقاد از قوانین تعصبآمیز و ظالمانهای میپردازد که در طول تاریخ با دستاویز قرار دادن باورهای مذهبی، زنان جوامع سنتی را محدود کرده و عقب نگاه داشته است.
راوی در این داستان، رفتار مادرش در حضور یکی از آشنایان، که مرد نابینای مهربانی است، را با رفتار او در حضور مردی از خویشاوندان، که خشن و گستاخ است، مقایسه میکند؛ «… گاهی با یک نوع سنگدلی معصومانهای آرزو میکردم که همهی مردان جهان نابینا شوند تا مادرم در حضور هر مردی، هر لحظه شتابان و هراسان، موهایش را با چادر نپوشاند و بگذارد موهای دراز، سیاه و براقش نور آفتاب را منعکس کنند و جَلجَل بدرخشند… تا دست و پاهای مادرم در آستین و پاچههایش پنهان نشوند، مادرم نگاهش را به زمین ندوزد، کلمات ازش فرار نکنند و او در جستوجوی آنها اطرافش را نپالد، سرگردان نشود و کلمات با آرامش و زیبایی از دهانش جاری شوند و هر طرف بخزند… (شکار فرشته، ص ۲۰)
در داستان «خروس من» هر دو میهمان در نشستهای جداگانه، حین خوردن حلوای نذری مادر، از دین و خدا و پیشوایان دینی سخن میگویند، ولی با شیوههای متفاوت. مرد نابینا از رحمت بیکران الهی و مهربانی بندگان برگزیدهاش میگوید. نقاشی کشیدن دخترک را تحسین میکند و قلمی دورنگ به عنوان جایزه به او میدهد. مرد خویشاوند که خود را «عالِم» میداند، از کیفر و عذاب الهی در روز قیامت میگوید و نقاشیهایی که دختر از حیوانات کشیده را در آتش میاندازد. چون عقیده دارد نقاشی کشیدن از موجودات زنده عملی حرام است! او همچنین، ضمن نقل کردن داستان آفرینش، وجود زن را باعث لغزش انسان و رانده شدنش از بهشت میداند و در مورد غفلت از تربیت دینی دختر نوجوان به مادر هشدار میدهد. تا جایی که حتی از نحوۀ نشستن دخترک به خاطر مشخص بودن برجستگی سینههای نورستهاش، که زیر لباس پنهان است، انتقاد میکند!
سیمون دوبووار، نویسنده و فیلسوف بزرگ فرانسوی در کتاب مشهورش «جنس دوم» مینویسد: «قانونگذاران، کاهنان، فیلسوفان، نویسندگان و دانشمندان مصرانه خواستهاند نشان دهند که وضع تَبَعی زن خواستۀ آسمانهاست و برای زمین سودمند است. مذهبهای ساخته و پرداختۀ مردان، این اراده بر سلطهجویی را منعکس میکنند: مردان از افسانههای حوا و پاندورا سلاحهایی برکشیدهاند. مردان فلسفه و حکمت الهی را در خدمت خود قرار دادهاند.» (دوبووار، سیمون، جنس دوم، ج اول، ص ۲۷)
بسیار دیده شده است که ضرورت پنهان کردن زیباییهای زنانه و برجستگیهای اندام که از آغاز نوجوانی تحت عنوان حجب و حیا توسط خانواده و جامعۀ مذهبی بر دختران تحمیل میشود، علاوه بر آثار مخرب بر روحیه و شخصیت آنان، روی تندرستی دختران تازهبالغ نیز تأثیر منفی دارد، زیرا خمیده نشستن در سن رشد، باعث آسیب به ستون مهرهها و ایجاد انحنا و خمیدگی در قسمت پشت و افتادگی شانهها میشود.
«زنان، مفهوم حجاب شرعی را تجربه میکنند و مهمترین بخش تجربهی این حجاب شرعی، حس شیء بودن، کالای جنسی بودن، شرمندگی از تن خود، پنهان کردن بدنی که مایهی شرمساری و بیآبرویی است و حس بیاعتمادی و بیگانگی از تن به عنوان یک زن است. این حس مخرب باعث سلب اعتمادبهنفس از نیمی از افراد جامعه شده است. احساسی که باعث شده است بسیاری از زنان حتی هنگامی که تواناییشان در یک زمینه مسلم است، باز هم مطمئن نباشند و نتوانند با اطمینان حرف بزنند و در مقابل سؤال «آیا مطمئن هستی؟» دستپاچه شوند.» (درخشان، آذر، زنان سال صفر، مجموعه مقالات و سخنرانیها، ناشر: سازمان زنان هشت مارس (ایرانـافغانستان)،۱۳۹۰)
در داستان «معلم مشق ما» دختران نوجوان دانشآموز، از یک سو زیر فشار قوانین سختگیرانه در زمینۀ چگونگی پوشش و رفتارشان در مکتب قرار دارند و از سویی دیگر به خاطر تحولات دوران بلوغ و محدودیت در برقراری ارتباط با جنس مخالف، در رویارویی با تنها معلمِ مردِ مکتب، که یک مرد میانسال کاملاً معمولی با رفتاری سرد و خشک است، رفتارهای نامتعارفی از خود نشان میدهند: «لباسی سیاه میپوشیدیم و این لباس سیاه حالت عزاداران را به ما میداد و چادرهای سفید را که دور سر میپیچیدیم، سن ما را بسیار بیشتر از آن چه بود، مینمود. بسیاری از دختران صنف ما جوان و رسیده بودند. آنان چشمان بیحالتتر از ما داشتند. آرامآرام مژه میزدند و یک نوع عفت اجباری چندین هزار ساله در حلقهی کبود چشمان بیخوابشان ماسیده بود. (شکار فرشته، ص ۱۵۰) … همهی ما پنهان از یکدیگر بیتابانه، منتظر ساعت مشق میبودیم و وقتی ساعت مشق نزدیک میشد، شوری در صنف ما ایجاد میشد. وقتی زنگ ساعت مشق زده میشد، مثل اینکه تازه به یاد ما میآمد که اندامی داریم، چشمانی داریم، موهایی داریم و لباسهایی داریم. همه سوی ارسیهای صنف هجوم میبردیم و در شیشهی کثیف و خیرهی آنها چهرههای خود را بررسی میکردیم. چادرهایمان را پایانتر میکشیدیم تا قسمت بیشتر موهای ما بیرون زند. جورابهایمان را محکم میکشیدیم تا نازکتر نماید. بوتهای خود را با پشت دامن خود پاک میکردیم…» (همان، ص ۱۵۱)
داستان «شکار فرشته» را مادر جوانی روایت میکند که همراه دختر خردسالش در چنگال خرافات مذهبی و باورهای دروغین اسیر شدهاند. مادر سنتی و ناآگاه که بیشتر وقتش را یا در آشپزخانه میگذراند یا مشغول کارهای خانه است، با وجود از سر گذراندن تجربههای تلخی که در اثر تربیت دینی نادرست توسط مادربزرگ و مادرش داشته، همان روش تربیت را در مورد دخترکش به کار میگیرد و او را در چهارسالگی دچار ترس و اضطراب و احساس گناه میکند: «لحافش را از رویش پس کردم، تکان خورد. خواب نرفته بود. سویم دید. دلهرهای در چشمان خوابآلودش خفته بود… شاید هم با هراس به مَلَک شانهی چپش میاندیشید، به اعمالنامهاش میاندیشید که مبادا ملک شانهی چپش چیزی، ناحق نوشته باشد یا از سر لج نوشته باشد.» (همان، ص ۱۳۲)
در فرجام باید گفت که بانو سپوژمی زریاب در آثارش به نقد قوانین زنستیزانه (با توجیه مذهبی یا توجیه فرهنگی) در جامعۀ سنتی و مذهبی افغانستان میپردازد و رفتارهای سرکوبگرانهای که در طول تاریخ با زنان و دختران صورت گرفته و از نسلی به نسل بعدی در حال انتقال است، را محکوم میکند. او همچنین دربارۀ ناآگاهی و بیدانشی مردم که به فرهنگسازی و قانونگذاری نادرست دامن میزند، هشدار میدهد.
* ریحانه بیانی، داستاننویس و منتقد ادبیـفرهنگی است.