زکیه شفایی
در دسامبر ۱۹۹۹ (قوس 1378) مجمع عمومی سازمان ملل متحد طی قطعنامهای ۱۳۴/۵۴ روز ۲۵ نوامبر را به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان نامگذاری کرد. انتخاب این روز به عنوان روز جهانی مبارزه با خشونتهای جنسی و جنسیتی در یادبود قتل سه فعال سیاسی زن از کشور دومینیکن به نامهای پاتریا میرابال، مینروا میرابال و ماریا ترزا میرابال انجام گرفت. خواهران میرابال خود را «پروانهها» مینامیدند و در جمهوری دومینیکن برای یک سازمان مردمی به نمایندگی از فقرا کار میکردند. این سه خواهر عضو جنبش سیاسی مخالف رژیم دیکتاتوری رافائل ترویجیلو بودند. رافائل ترویجیلو در تلافی دستور آزار و شکنجه و قتل آنان را صادر کرد. در ۲۵ نوامبر ۱۹۶۰، این سه خواهر به طرز وحشیانهای مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و کشته شدند. سالها بعد در سال ۱۹۸۱ در اولین نشست فمینیستی امریکای لاتین و کارائیب در بوگوتا، کلمبیا، فعالان زن ۲۵ نوامبر را به عنوان روز جهانی پایان دادن به خشونت علیه زنان تعیین کردند. فعالیت و شجاعت خواهران میرابال همچنان هر ساله در ۲۵ نوامبر توسط سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته میشود. سازمان ملل هر ساله از دولتها، سایر سازمانهای بینالمللی و آژانسهای غیردولتی میخواهد تا فعالیتهایی را با هدف افزایش آگاهی دربارهی خشونت علیه زنان راهاندازی کنند.
تمام اشکال خشونت علیه زنان، نقض آشکار حقوق بشر است. از اینرو کارزار محو خشونت علیه زنان تا دهم دسامبر که روز جهانی حقوق بشر است، ادامه دارد. پیام اصلی این کارزار جهانی شانزدهروزه این است که توقف و محو خشونت علیه زنان، پیششرط تحقق حقوق بشر و دستاوردی برای تحکیم آن است. خشونت علیه زنان نتیجهی ساختارهای نابرابر قدرت در درون جوامع است که با میل به کنترل زنان و اعمال تبعیض علیه آنان توسط ساختارهای قدرت مردسالار بروز میکند. خشونت علیه زنان مختص به یک فرهنگ و جامعه خاص نیست، بلکه در همه فرهنگها و جوامع به اشکال و درجات مختلف دیده میشود. زمانی که از نقش مرسالاری در تحکیم خشونت جنسی صحبت میشود لزوماً اشاره به یک مرد نیست، بلکه عامل خشونتها میتواند هم مرد و هم زن باشد که امتیازات قدرت مردانه به او این امکان را داده است.
تحقیقات سازمان ملل متحد نشان میدهد که در جهان از هر سه زن یک نفر قربانی خشونت بودهاند. بر اساس این آمار از هر پنج زن یک زن در طول عمر خود قربانی تجاوز یا تجربهی دیگر اشکال شنیع خشونت جنسی بوده است. هرچند اشکال و مصداقهای خشونت جنسی و جنسیتی متکثر است اما شناختهترین شکل خشونت علیه زنان، خشونت خانگی، انواع خشونت فیزیکی شامل لتوکوب شدن، خفه شدن، زخم زدن، تجاوز جنسی و حتا در مواردی قتل است. در این میان روزمرهترین خشونتی که اغلب زنان با آن روبهرویند و کمتر به چشم میآید، خشونتهای کلامی، آزارهای روانی، عاطفی و تجاوز جنسی در بستر زناشویی است.
پژوهشها گویای این واقعیت است که صدمات ناشی از خشونتهای جنسی و جنسیتی تنها متوجه زنان نیست، بلکه تمام اعضای خانواده و اقشار جامعه را متأثر میکند. از تأثیرات خشونت علیه زنان بر کل جامعه میتوان به تأثیر منفی روی اقتصاد اشاره کرد. از مهمترین خشونتهای اقتصادیای که به زنان اعمال میشود، منع زنان از اشتغال و فعالیتهای اقتصادی از سوی همسر و اعضای مرد خانوادههایشان است. محرومیت زنان از مشارکت در چرخهی اقتصادی میتواند تأثیر گسترده و زیانباری بر اقتصاد یک کشور بگذارد. بهیژه اگر زنان و دخترانی که تحصیل کردهاند و جامعه برای تحصیل آنان سرمایهگذاری کرده باشد، به ناگاه با منع اشتغال از چرخهی اقتصادی کنار گذاشته میشوند. از سوی دیگر در صورت افزایش این خشونتها، تقاضا برای تأمین سلامت روانی خشونتدیدگان و قربانیان این پدیده و مراقبتهای درمانی و مشاوره نیز بیشتر و به همان میزان بار اقتصادی به خانواده و جامعه افزوده میشود. خشونت علیه زنان میزان تقاضا برای یافتن راهحلهای قانونی، تشکیل دادگاههای خانواده و دادگاههای کیفری را نیز بالا میبرد که این مسئله نیز خود بر سیستم اقتصادی اول خانواده و بعد جامعه و کل کشور تأثیرگذار است.
برای جهانی برابر، آرام و صلحمند نیاز به ایجاد تغییراتی در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهان است که در آن کرامت انسانی افراد فارغ از جنسیت، و دیگر تفاوتها تضمین شود و همه به امکانات و امتیازات حقوق و فرصتهای برابر دسترسی داشته باشند. دستیابی به چنین وضعیتی مستلزم رویکردی جامع در جهت توانمندسازی زنان از سویی و بسیج حمایتهای حقوقی و عمومی در راه برابری جنسیتی از سوی دیگر است. با تمام این تفاسیر به نظر میرسد امیدی به تغییر شرایط زنان در افغانستان زیر سلطهی طالبان، زنستیزترین حکومت جهان میسر نیست. طالبان خود عامل اعمال شنیعترین خشونتهای ساختاری و سیستماتیک علیه زنان و دیگر گروههای در حاشیهمانده در این کشور هستند و در صورت تداوم استقرار آنان در قدرت به این زودیها برای بهبود وضعیت زنان نمیتوان امیدوار بود. با این حال، جامعه نیاز دارد تا به ابعاد مخرب و مضر خشونت علیه زنان و دیگر اشکال خشونتهای جنسی و جنسیتی در برابر جامعهی دگرباش آگاه شوند. تغییر همواره از آگاهی دربارهی مسائل در سطح واحدهای خرد چون خانواده به سطوح دیگر منتقل میشود. خانوادهها و افراد نیاز دارند تا هنجارهای اجتماعی زنستیزانه که از کنترل بدن و اندیشهی زنان حمایت میکند و باعث خشونت علیه آنان میشود، را شناسایی کرده و به تغییر و تقابل با آن بپردازند. وظیفهی سازمانها، گروهها و نهادهای اجتماعی و قلم به دستانی که به جهانی برابر عاری از خشونت باورمند هستند، این است که خشونت علیه زنان را در اشکال و ابعاد مختلف آن بررسی کنند. عادیسازی دربارهی خشونتهای جنسی و جنسیتی را به چالش بکشند و حساسیت اذهان عمومی را در برابر مصداقهای خشونت بالا ببرند. باید در اقداماتی عملی در راستای محو خشونت جنسی و جنسیتی گامی برداشت و به جهانی عاری از خشونت باورمند بود.