حجاب به مثابهی امر سیاسی
سرکش
حجاب و پوشش زنان امری است که همواره جوامع اسلامی با آن درگیر بوده است. امروزه این مسئله به یک امر سیاسی تبدیل شده است تا یک امر شخصی. حتا اگر در صدر اسلام حجاب یک امر سیاسی نبوده، اکنون شاهد آن هستیم که در کشورهای اسلامی مثل ایران و افغانستان که سیاستهای «حجاب اجباری» را اعمال میکنند، حجاب کاملا یک مسئلهی سیاسی است.
در افغانستان از یک قرن پیش موضوع زنان و حجاب بهطور جدی وارد دستور کار حکومتها قرار گرفته است. در واقع کنترل دولتی در زندگی زنان در افغانستان یا حداقل بحث روی چگونگی پوشش آنها دستکم صد سال تاریخ دارد که دو رویکرد غالب را نشان میهد. در رویکرد نخست، عدهای میان نوعیت پوشش زن و آزادی، رابطه تنگاتنگی قایل شده و راه پیشرفت زنان را در آزاد ساختن آنان از قید و بند حجاب دانستهاند. به همین دلیل، در زمان حکومتداری امانالله خان، شاه توسعهخواه، به برداشتن حجاب تأکید میشد. در رویکرد دوم، بیحجابی زنان و آزادی آنها علت فساد در جامعه دانسته میشود. دغدغه اصلی حامیان این رویکرد، نلغزیدن از شریعت اسلامی است. این گروه برای اسلامیسازی جامعه، زنان را از منظر عمومی دور نگه میدارد. طالبان نمونهی بارز رویکرد دوم است.
پس از به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان، حجاب زنان تبدیل به بزرگترین دغدغهی حاکمان شده است. طالبان از همان روزهای آغاز، در صدد اعمال حجاب اجباری به شکل جدی در چوکاتهای رسمی مثل مکاتب، دانشگاهها و رسانهها و همچنین در شهرها شده است. طالبان از شروع حکومتداری تا همین دم در سیاستهای سختگیرانهی خود، «فرد» را نشانه گرفتهاند. منظور از فرد، اعم از مردان و زنان است و با دخالت در امر شخصی، سعی در تغییر سبک زندگی مردم دارند. مسئولان امر به معروف و نهی از منکر طالبان در هرجا، دانشگاهها، مساجد و در شهر و بازار تمام توجهشان را معطوف به ظاهر مردم، بهخصوص زنان کردهاند. طالبان در فرمان رسمی، خواستار اعمال حجاب اسلامی شدهاند. بر اساس این فرمان، زنان، در مناظر عمومی باید چادری (برقع) یا حجاب اسلامیای که در آن تمام بدن زن پوشیده باشد، بپوشند. همچنین به مردان توصیه شده است تا لباس افغانی (پیراهن و تنبان) به تن کنند. از اینجا دانسته میشود که فرد موضوع اعمال قدرت و کنترل است و گروه حاکم در صدد این است تا بدن فرد را چه از نظر پوشش و چه از نظر کنش مطیع سازد.
از آنجا که طالبان با ارزشهای مردسالار آراسته است، مناسبات قدرت در آن مردانه و ناشی از سنتها و ساختار قبیلوی میباشد؛ ساختار قبیلوی که در آن زن به عنوان یک فرد مستقل مطرح نیست؛ بلکه، زیرعناوین مفاهیمی مانند «ناموس» جا میگیرد که زن در آن ناقص، فاقد اراده و در اختیار مرد قرار دارد. حوزهی عمومی در اختیار مردان و حوزهی خصوصی مختص زنان میباشد. به این ترتیب، طالبان که تا حلقوم در چنبرهی افراطیت و مردسالاری غرقاند، زن را «هولناکترین وسوسه اهریمن» میدانند. توجیه نقلی آنها در خصوص حجاب «دستور خداوندی» و توجیه عقلانیشان «شکارکردن شوهر خوب» و «فاسد نشدن جامعه» است. بر اساس همین اعتقاد سعی دارند تا مردم را با پوشش مورد نظر خود آراسته سازند.
همسانسازی لباس بهخصوص لباس و چگونگی پوشش زنان از سوی حکومت طالبان تلاشی است برای به نظم درآوردن بدنها و کاستن از عاملیت فردی. از قرار معلوم، طالبان با کاهش ارزش زنان به «بدن» برای خود هویت میبخشند. تصور آنها از زن با عفاف، زن با حجاب است. در حاشیه بودن زن و حجاب اجباری برای طالبان یک اصل است که نبود آن را یک کاستی بزرگ در نظام خود میدانند. طوری که با مقید ساختن زنان درون چادری و حجاب سیاه به اجبار و متداولکردن آن، پیروزی سلطهگری اجباری خود را آشکار میسازند. همچنان این امر واضح است که طالبان از لباس به مثابه تمایز استفاده میکنند؛ تمایزی که به واسطه آن شهروندان افغانستان به عنوان نمایندگان طالبان و الگوی اسلامی برای جامعه و جهان باشند. به این ترتیب میخواهند برای همفکران خود نشان دهند که در تحکیم ایدئولوژی خود در کشور موفق شدهاند.
زن در نگاه طالبان موجود وسوسهانگیز و خطرناک است که برای بقا و محفوظ نگهداشتن جامعه، باید از اجتماع حذف شوند. تمام توجیهات طالبان در خصوص حجاب و دیگر مسائل مربوط به زنان برخاسته از ذهنیتیست که زن را وسوسهانگیز و مایهی فساد میداند و راه حل فوریشان برای از بینبردن فساد، پنهانساختن زنان و دورکردن آنها از فضای عمومی است. ناگفته پیداست، هرچند طالبان در زبان، گاهی به زن جلوهی مقدس بودن میدهند؛ ولی در واقع نگاه آنها به زن، نگاهی به موجود درجه چندمیست و این نگاه سبب میگردد تا روش آنها به سمت جنسیتگرایی خصمانه سوق داده شود.
پوشش روسری در جامعهی ما امری متعارف میان زنان است؛ اما یکی از دلایل تأکید بیش از اندازهی طالبان در حجاب زنان، به خاطر نشاندادن تمایز میان حکومت جمهوری اسلامی و طالبان میباشد. آنها از این طریق میکوشند تا به طرفدارانشان تلقین کنند که دموکراسی را شکست داده و قانون الهی را پیاده کردهاند. ولی این امر سبب ایجاد چالشهای اجتماعی-فرهنگی میشود. دخالت در امر حجاب و اجباریساختن آن، ابتداییترین طریق حق زن برای انتخاب لباس را نادیده گرفته و بدن او را به میدان مبارزهی سیاسی میان حق و باطل تبدیل میکند. چنانچه ما در افغانستان شاهد آن هستیم که طالبان زنانی را که مطابق به میل آنها لباس نمیپوشند، در سرکها تحقیر و در برخی موارد، لتوکوب میکنند.
محمدسعید عشماوی، از متفکران لیبرال مسلمان در کتاب «حقیقةالحجاب و حجیةالحدیث» در مورد واجبیت حجاب میگوید؛ حجاب در واقع یک شعار سیاسی است تا واجب دینی. هرچند نظریات او از نظر اسلامگرایان قابل قبول نیست،؛ اما دلایل عشماوی درخور توجه است. عشماوی معتقد است که قصد اسلام از آیات حجاب، ایجاد تمایز در پوشش زنان آزاد مؤمن با کنیزان و زنان غیرعفیف بوده است. مراد آیات، انداختن چادر به روی سینه میباشد. در نهایت عشماوی این را اضافه میکند که در اسلام «پوشاندن مو نیز وجه سیاسی داشته است» و برای ایجاد تمایز و شناسایی زنان مؤمن در آن زمان وضع گردیده است.
اکنون طالبان نیز با اعمال حجاب اجباری و حذف زنان از جامعه، در تلاش ایجاد تمایز با سایر جوامع اسلامی هستند. تا اینگونه از یکطرف به جهانیان نشان دهند که تحکیمکنندگان اسلام واقعی هستند و از طرفی دیگر از سوی پیروان داخلیشان مشروعیت کسب کنند. در نهایت، این امر بیانگر این است که امروزه حجاب یک امر سیاسی است که توسط حاکمان بر زنان تحمیل میشود.
سرکش یک نویسندهی مستقل از افغانستان است.