featured image

چرا طالبان از تجاوز جنسی برای خاموش‌کردن صدای زنان استفاده می‌کنند؟

تجاوز جنسی بدترین چیزی است که ممکن است برای یک زن در افغانستان اتفاق بیفتد. به عنوان زنی که در کابل بزرگ شده‌ام، من این را به خوبی می‌دانم. در افغانستانی که من در آن بزرگ شدم، همیشه یک قانون نانوشته برای زنان وجود داشت: زنان نباید بعد از ساعت ششِ شام بیرون از خانه باشند. من هیچ‌وقت نپرسیدم چرا این قانون وجود داشت، چون به من یاد داده شده بود که ساعت ۶ شام خانه‌بودن، بخشی از زن‌بودن در افغانستان است.

در سال ۲۰۱۶، شام یک روز، من این قانون نانوشته را شکستاندم. پس از ختم ساعت کاری، من به دیدار همکاران سابق خود در کارته چهار رفتم. زمانی که راهی خانه شدم، ساعت از ۶ شام گذشته بود. من برای رسیدن به خانه نیاز داشتم سوار دو مسیر موتر شوم– یکی از کارته چهار تا کوته سنگی و دیگری از آن‌جا تا خوشحال خان. پیدا کردن و نشستن در اولین موتر سخت نبود چون هنوز چند زن در حال قدم زدن بودند و هوا هم خیلی تاریک نشده بود. اما وقتی که به کوته سنگی رسیدم، به ندرت می‌توانستم زنی را در خیابان پیدا کنم. احساس تنهایی و ترس به سراغم آمد.  وقتی پیاده به سمت ایستگاه موترها می‌رفتم، چندین راننده‌ی تاکسی «پرزه» می‌پراندند. یکی از آنان از کلکین موترش صدا زد: «هی مقبولک سوار شو که برسانمت.» این روش معمولِ آزار و اذیت یک زن تنها در کابل بود.

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

قلبم تند تند می‌زد. در طول سال‌هایی که در کابل زندگی می‌کردم، داستان‌های زیادی شنیده بودم که چگونه زنان از خیابان‌ها مفقود شده بودند و بعدا جنازه‌شان که نشان از تجاوز داشت، پیدا شده بود. من از مردن نمی‌ترسیدم، اما به شدت از تجاوز جنسی می‌ترسیدم. در فرهنگی که من در آن بزرگ شدم، هیچ چیز بدتر از زنی نیست که مورد تجاوز قرار گرفته باشد. چون نه تنها زندگی خود او، بلکه  آبرو و زندگی خانواده‌اش نیز در خطر خواهد بود.

«اگر این اتفاق برای من بیفتد چه کار خواهم کرد؟» این سوال بارها به ذهنم خطور کرده بود. «خودم را می‌کشم.» این تنها پاسخی بود که به این سوال داشتم. من فکر می‌کردم که اگر قربانی تجاوز جنسی شوم، زندگی‌ام دیگر معنایی نخواهد داشت.

در آن شام در کوته سنگی که هوا در حال تاریک‌شدن بود، من گزینه‌هایم برای بازگشت مصون به خانه را جست‌وجو می‌کردم. یک تاکسی پیدا کردم که یک زوج (یک زن و یک مرد) در آن نشسته بودند. در چوکی پشتی در کنار آن زن نشستم. چند ایستگاه پایین‌تر، آن زوج پیاده شدند و من با راننده‌ی تاکسی تنها ماندم. متوجه شدم که راننده آینه‌ی موترش را چرخاند تا بتواند مرا ببیند. برای من، این نشانه‌ای بود کهِ پیش از این‌که راننده بتواند چیزی به من بگوید از موتر پیاده شوم. از او خواستم که موتر را ایستاد کند و پیاده شدم. تازه به نیمه‌ی راه رسیده بودم و هنوز راه زیادی برای رفتن باقی مانده بود. لب سرک ایستاد شدم و منتظر ماندم تا موتری پیدا کنم که در آن مسافرِ زن باشد. حدود ۱۵ دقیقه بعد، یک موتر نوع تونس را دیدم که یک زن و سه طفلش در آن سوار بودند. دستم را بالا گرفتم و موتر جلوم ایستاد شد. راننده از من خواست که در چوکی پیشروی بنشینم. من همین کار را کردم. اما سه ایستگاه بعد، آن زن و فرزندانش به مقصدشان رسیدند و پیاده شدند. باز هم تنها بودم، این بار با دو مرد، موتروان و کلینر. «همین نزدیکی‌ها زندگی می‌کنی؟» موتروان از من پرسید و من سرم را تکان دادم و گفتم بله. موتروان گفت اگر شماره‌ی تلفنم را به او بدهم، مرا به خانه‌ام می‌رساند. قلبم به شدت می‌تپید و از ترس می‌لرزیدم. از موتروان خواستم که موتر را ایستاد کند، اما او تا چند متر به مسیرش ادامه داد. شروع کردم به لرزیدن و فریاد کشیدن. بالاخره ایستاد کرد و من از تونس پیاده شدم و کرایه‌ام را به صورت موتروان پرتاپ کردم. هنوز یک کیلومتر با خانه فاصله داشتم، اما تصمیم گرفتم مسافت باقی مانده را پیاده طی کنم. چند موتروان دیگر هم ایستاد کردند و هر کدام‌شان از من می‌خواست که سوار موترشان شوم. آن شب، تمام راه تا خانه را گریه کردم و از جنسیتم، از زن بودنم در افغانستان بدم آمده بود.

این تجربه من از هشت سال پیش است، از آن زمان‌هایی که آمدن طالبان ناممکن به  نظر می‌رسید. اکنون اما زنان افغانستان از تنها راه‌رفتن حتا در روز روشن هم می‌ترسند. آنان اجازه‌ی تحصیل، اجازه‌ی کار، اجازه‌ی پیداکردن لقمه‌نانی را ندارند. آنان به جرم زن‌بودن در حبس خانگی به سر می‌برند.

تجاوز جنسی هنوز هم بدترین کابوس برای بسیاری از زنان در افغانستان است. اما برخی از آنان، این کابوس را به بدترین شکل ممکن تجربه می‌کنند: در زندان‌های طالبان، جایی که هیچ‌کس نمی‌تواند به آنان کمک کند. هفته‌ی گذشته، ما در زن‌تایمز گزارش دادیم که چگونه شماری از زنان جوانی که به دلیل «بد حجابی» دستگیر شده بودند، در زندان‌های طالبان مورد تعرض و تجاوز جنسی قرار گرفتند. این هفته، رسانه‌ی رخشانه و روزنامه‌ی گاردین گزارش دادند که ویدیویی از تجاوز گروهی و شکنجه‌ی یک زن فعال حقوق بشر در زندان طالبان توسط مردان مسلح را دیده‌اند. این ویدیو که برای خود این زن ارسال شده، تلاش طالبان برای باج‌گیری و ساکت‌کردن او را نشان می‌دهد. پیام طالبان به این زن فعال که اکنون در تبعید زندگی می‌کند،‌ این است که یا او سکوت کند یا طالبان ویدیویی که او در آن مورد تجاوز جنسی قرار گرفته را نشر خواهند کرد.

کدام رژیم از جرایمی که انجام می‌دهد، ویدیو می‌گیرد و آن را به قربانی می‌فرستد؟ رژیمی که می‌داند وقتی ویدیوی تجاوز بر یک زن منتشر می‌شود، این زن قربانی است که سرزنش و نابود می‌شود. من این را به عنوان زنی می‌گویم که می‌داند تجاوز در فرهنگ ما چه معنایی دارد. این که طالبان از تجاوز به عنوان سلاحی برای خاموش‌کردن صدای زنان استفاده می‌کنند، یک انتخاب ساده‌لوحانه از سوی طالبان نیست. از یک طرف،‌ طالبان به خوبی می‌دانند که تجاوز با زنان قربانی چه می‌کند. از طرف دیگر، طالبان می‌دانند که فرهنگ افغانستان با بازماندگان تجاوز جنسی چگونه رفتار می‌کند. به همین دلیل است که طالبان، آشکارا از زنانی که بر آنان تجاوز می‌کنند،‌ فیلم می‌گیرند و آن را به عنوان یک استراتژی برای خاموش‌کردن صداهای منتقدان استفاده می‌کنند. یکی از فعالان زن که زندان طالبان را تجربه کرده است، به من گفت: «آنچه در زندان تجربه کردم وحشتناک بود، اما می‌دانید چه چیزی بدتر از آن است؟ این که ما نمی‌توانیم در مورد تجربیات خود صحبت کنیم.»

در فرهنگ افغانستان چیزهایی وجود دارد که ما در  مورد آن می‌دانیم، اما اجازه نداریم آن را زیر سوال ببریم یا منطقِ آن را بپرسیم. یکی از آن چیزها، این است که آبروی یک خانواده به پاکی یا عفت زنان خانواده بستگی دارد. به این معنی که ما زنان، صاحب بدن خود نیستیم و اجازه نداریم درباره‌ی بدن‌مان تصمیم بگیریم. (حتا اجازه نداریم در مورد لباس‌مان تصمیم بگیریم، چه برسد به بدن‌مان!) ما حامل آبرو و عزت خانواده‌ی خود هستیم و اگر خدای ناکرده به زنی تجاوز شود، آبروی خانواده‌اش از بین می‌رود. اغلب خانواده‌های ما بیش‌تر نگران آبروی خود هستند تا صحت و سلامتی ما.

زمانی که ما گزارش تجاوز طالبان بر زنان جوان در زندان‌های‌شان را تهیه می‌کردیم، چند تن از این زنان به ما از خشونت خانواده‌های‌شان گفتند. یکی از این زنان جوان به ما گفت: «پدر و مادرم مرا سرزنش می‌کنند، می‌گویند به تو گفته بودیم که بیرون نرو. حالا اگر اقوام ما بفهمند که تو را طالبان دستگیر کرده است، آبروی ما خواهد رفت.» او گفت که توسط طالبان مورد آزار جنسی قرار گرفته است، اما نمی‌تواند از این موضوع با خانواده‌اش صحبت کند و به همین دلیل، دو بار تلاش کرده است خودکشی کند. یک از این زنان نخواست که در مصاحبه شرکت کند، چون گفت اگر خانواده‌اش بدانند که در مورد تجربه‌اش با خبرنگاران صحبت کرده، او را مجازات خواهند کرد. در جریان کار روی این گزارش‌، ادعایی هم شنیدیم که یک زن پس از آزادشدن از زندان طالبان توسط پدرش کشته شده است. یکی از دوستان قربانی به ما گفت که خانواده‌ی او مشکوک بودند که طالبان به او تجاوز کرده‌اند. (ما نمی توانستیم با خانواده‌ی او صحبت کنیم.)

آمار آنچه در کشورهای مسلمان «قتل‌های ناموسی» گفته می‌شود، در افغانستان بالا است. متاسفانه، در کشور ما، بازماندگان تجاوز به دلیل تجاوز جنسی مجازات می‌شوند. آنان به خاطر این که اجازه داده‌اند تجاوز صورت بگیرد، سرزنش می‌شوند. هر چند چنین تفکری مختص افغانستان یا دیگر کشورهای در حال توسعه نیست. حتا در کشورهای غربی، زنان بازمانده از تجاوز جنسی، اغلب به خاطر آنچه صورت گرفته، سرزنش می‌شوند. به هر حال، افغانستان بخشی از این سیاره‌ی خاکی است و آنچه در این‌جا اتفاق می‌افتد تفاوت چندانی با جاهای دیگر ندارد.

تفاوت بزرگ اما در این است که در افغانستان بازماندگان تجاوز، جایی برای رفتن ندارند. طالبان به طور سیستماتیک تمام سیستم‌های حمایتی از بازماندگان تجاوز را از بین برده‌اند. تنها راه نجات قربانیان، پناه‌بردن به خانواده‌های‌شان است. اما متاسفانه، ما خانواده‌های زیادی نداریم که از بازماندگان تجاوز حمایت کنند. در فرهنگ ما، تجاوز به عنوان یک لکه‌ی ننگ تلقی می‌شود و تنها راهی که جامعه‌ی ما برای مقابله با آن آموخته است، پاک کردن آن است که به معنای از بین بردن و حذف فیزیکی قربانیان تجاوز است.

این حقیقت غم‌انگیز چیزی است که من قبلا نیز در دوران کارم به عنوان یک خبرنگار در کابل گزارش داده بودم و اکنون نیز آن را پوشش می‌دهم. می خواهم بگویم گفتن حقیقت سخت است، اما در واقع، گفتن حقیقت به ندرت راحت است. نوشتن این مقاله برای من آسان نیست،‌ زیرا در این نوشته،‌ من باید بپذیرم که فرهنگ ما طالبان را به ادامه‌ی خشونت و تجاوز بر زنان جسور می‌کند و به آنان اجازه می‌دهد که از زنان سو استفاده کنند. باید اعتراف کنم که بسیاری از خانواده‌ها به جای تمرکز بر مجرمان و یافتن راه‌هایی برای پاسخ‌گوکردن آنان، مشغول سرپوش گذاشتن بر چرایی و چگونگی دستگیری و زندانی‌شدن زنان خانواده‌شان هستند. در این نبرد نابرابر، تا کنون فقط طالبان برنده‌ی میدان‌اند و تنها بازنده‌ی آن، زنانی هستند که خواستار حقوق انسانی و زندگی آزاداند. 

اغلب وقتی زنی در مورد تجربه‌اش از تجاوز جنسی طالبان به من می‌گوید، من گریه می‌کنم و زبانم بند می‌آید. گویی هیچ کلمه‌ای برای دلداری به آنان ندارم و  هیچ راهی برای آشکارساختن دردشان به نظر نمی‌رسد. من هنوز همان زنی هستم که از تجاوز می‌ترسد، اما آموخته است که ما می‌توانیم نگاه‌مان به زندگی و نحوه‌ی تفسیر چیزها را تغییر دهیم. به جای این‌که فکر کنیم تجاوز پایان زندگی است، می‌توانیم یاد بگیریم که بازماندگان تجاوز را انسان‌هایی ببینیم که انسانیت آنان به طرز وحشیانه‌ای نقض شده است. هیچ قربانی هرگز تمایلی به قربانی‌شدن ندارد. آنان تحت شرایطی قربانی می‌شوند که انتخاب خودشان نیستند.

من معتقدم اگر انسانیت معنایی دارد، باید معنای آن حمایت و مراقبت از کسانی باشد که به بدترین شکل ممکن آسیب دیده و مورد تجاوز قرار گرفته‌اند. باید معنای آن توانمندسازی بازماندگان برای به‌دست‌آوردن عدالت و پاسخ‌گوکردن کسانی باشد که مسوول انجام این جنایات هستند. تغییر نگاه ما به زندگی مستلزم آن است که وضعیت موجود را زیر سوال ببریم، آن باورهایی که زمانی به عنوان زندگی عادی پذیرفته بودیم. باید درک کنیم که هیچ چیز نمی‌تواند در مورد فرهنگی که قربانی را به خاطر قربانی‌شدن سرزنش می‌کند، عادی باشد.

  • زهرا نادر، مدیرمسئول زن‌تایمز است. 

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required