جنبش زنان در افغانستان پساجمهوریت؛ بررسی نقش، شکلگیری و عوامل موفقیت

‌مصطفی متین* 

 مقدمه 

هرچند اصطلاح «جنبش زنان» معنای گسترده‌‌تری از فمینیسم دارد، اما به این دلیل ‌که کنشگری زنان در سدۀ اخیر ریشه در آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی داشته است، تقریباً معادل آن تلقی می‌شود. زنان همواره به سیاست و قدرت تمایل داشته‌اند، اما زمانی می‌توان از «جنبش» سخن گفت که تمایلات فردگرایانه به تحرکات جمع‌گرایانه ‌بد‌ل شود و در حقیقت جنبش اجتماعی شکل بگیرد.‌ پس جنبش اجتماعی‌ «تلاش سنجیده، مداوم و متمرکز یک گروه اجتماعی برای رسیدن به هدف‌های مشترکی چون اصلاح، حفظ، تغییر یا از بین بردن نظام اجتماعی موجود می‌باشد.» (آقابخشی و افشاری‌راد،۶۸۳:۱۳۸۳)‌ یعنی ‌جنبش‌های اجتماعی هنگامی پدیدار می‌شوند که گروه سازمان‌یافته‌ای تلاش می‌کند ‌عناصری از جامعه را تغییر دهد یا حفظ کند. (کوئن،۴۶۳:۱۳۹۰)‌ 

در جهان امروز‌، جنبش‌های اجتماعی متعددی وجود دارند. جنبش زنان، که از ‌مهمترین آنها‌ست، نقش چشم‌گیری در ترسیم اهداف و ارزش‌های جدید دارند. در واقع، سرکوب و محرومیت زنان در طول تاریخ انسانی قدمت زیادی دارد و اعتراض‌های زنان ‌علیه فرودستی اقتصادی، کنار گذاشته شدن از قدرت سیاسی و کنترل مردان بر مناسبات جنسیتی نیز به همین اندازه قدمت داشته است. بنابراین، برخی این جنبش را کنش‌های آگاهانۀ زنان می‌خوانند که جایگاه فرودست جنسیت زن را در جامعۀ مردسالار نمی‌پذیر‌د و به دنبال تغییرات اجتماعی است. 

جنبش‌های اجتماعی معمولاً دارای مجموعه‌ای از اهداف است که کاملاً مشخص‌اند. جنبش اجتماعی که هدف آن بهبود وضع گروهی از مردم است، در صورتی موفق خواهد بود که برای مردم مشخص کند که هدفش ایجاد چه نوع تغییراتی در جامعه است. (کوئن،۴۶۴:۱۳۹۰)‌ پس در نگاه کلی‌، جنبش زنان به حرکت گروهی از زنان اطلاق می‌شود که برای بهبود جایگاه زنان در عرصه‌های مختلف تلاش می‌کنند. (میشل،۱۸:۱۳۸۳)‌ 

وضعیت تاریخی جنبش زنان در افغانستان 

در مسیر تاریخ معاصر افغانستان جنبش‌های اجتماعی، از جمله جنبش زنان، ضعیف بودند و همچنان نحیف باقی‌مانده‌اند. یکی از دلیل‌ها ‌سنتی ماندن کشور است و در چنین جوامعی جنبش‌های اجتماعی به‌ندرت سر بلند می‌کنند و اگر سر بلند هم کنند دیری ‌نمی‌پایند. ‌تحرکات محدود و عمدتاً فردی زنان پیش از استقلال کشور را نمی‌توان جنبش زنان نامید و حتا این عنوان به دشواری بر گروه‌هایی از زنان که در ذیل خط‌مشی نظام‌های سیاسی گردهم می‌آمدند و خواست‌های دیکته‌شده را تکرار می‌کردند، صدق می‌کند. به‌گونۀ مثال، در دورۀ شاه امان‌الله، تغییراتی در وضعیت زنان ایجاد شد که البته عامل آن نه خود زنان، بلکه رژیم حاکم، به‌ویژه بانوی اول، ملکه ثریا، بود. از این رو اقداماتی ‌مانند برداشتن ‌حجاب، لغو بردگی زنان، ایجاد تسهیلات در امر آموزش، ورود زنان به بازار کار و… را نمی‌توان به پای برآمدن جنبش زنان نوشت. (داریوش،۴۴:۲۰۱۹)‌ بنابراین، در تاریخ سیاسی‌ـ‌اجتماعی جدید افغانستان، زنان نه‌تنها در رأس هرم جنبش‌های سیاسی‌ـ‌اجتماعی جایگاه و موقعیت برتری نداشته‌اند، بلکه در ایجاد و رهبری هرگونه جنبش‌ معطوف به هویت زنانه و حرکت‌های هدفمند دادخواهانه و انسانی خویش نیز، ناتوان مانده‌اند. نقش برخی از زنان در بعضی از جنبش‌ها نیز عمدتاً سمبولیک بوده است. 

در دورۀ پادشاهی ظاهرشاه تأسیس مؤسسۀ عالی نسوان را نیز نمی‌توان با سنجۀ جنبش زنان مورد ارزیابی قرار داد. در این سازمان، چند تن از فعالان زن مانند معصومه عصمتی وردک، رقیه ابوبکر و خدیجه احراری گردهم آمدند و برای حقوق زنان فعالیت می‌کردند. (فرهنگ،۵۵۳:۱۳۸۰)، این مؤسسه هرچند به‌صورت دستوری با هدف ارتقای جایگاه فرهنگی و اجتماعی زنان گام‌هایی به نفع آنان برداشت، اما باید گفت که زنان مستقل و با ارادۀ آزاد در فرایند تصمیم‌گیری‌های دولت ظاهرشاه حضور نداشتند. در این دوره، زنان به‌صورت محدود و کنترل‌شده برخی فرصت‌های شغلی، به‌ویژه درحوزۀ اجتماع و فرهنگ، را به دست گرفتند، اما کماکان مطالبات آنها اموری بودند که دولت در نظر داشت. 

در دورۀ حزب دموکراتیک خلق نیز سازمان دموکراتیک زنان، به ریاست اناهیتا راتبزاد برای تغییر وضعیت زنان تأسیس شد. برخی از کارشنان مدعی‌اند این سازمان صنفی در جهت جلب هرچه وسیع‌تر زنان و تبدیل سازمان به مرکز تشکل نیرومند زنان افغانستان از استقلال معین سازمانی بهره‌مند بود. باید گفت که نخست، این یک سازمان رسمی در چهارچوب تشکیلات دولت بود، اما رفته‌رفته، زنان فعال در آن چشم به دهان مردان داشتند. (حصین،۵۱:۱۳۶۷)‌ 

در دورۀ مجاهدین و طالبان، جنبش‌ زنان کاملاً به صفر تنزل یافت، اما دورۀ پسا‌طالبان را می‌توان دورۀ درخشان برای جنبش زنان نامید. زنان بسیاری در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ظاهر شدند. البته بسیاری از کنشگری‌های زنان در این دوره خصلت جنبشی نداشته است، اما به‌طور کلی می‌توان در مورد وضعیت‌شان خوش‌بین بود. (شفاعی،۱۷۳:۱۳۸۹)‌ 

جنبش زنان در دورۀ پسا‌‌جمهوریت 

مشارکت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی شهروندان در جوامع دموکراتیک یک اصل اساسی است و شهروندان با مشارکت‌شان مشروعیت دولت را تضمین کرده برای آن اعتبار، شخصیت و موقعیت داخلی و بین‌المللی می‌بخشند. از آنجا که زنان نیمی از پیکر یک جامعه را تشکیل می‌دهند، مشارکت و حضورشان در عرصه‌های مختلف اجتماعی ‌و توسعۀ کشور دارای ‌اهمیت اساسی است.  

در افغانستان پس از سقوط امارت طالبان و برگزاری کنفرانس بن، زنان هم به شکل گسترده از حقوق‌شان برای مشارکت در عرصه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برخوردار شدند، تا جایی که در ادوار تاریخی کشور، دورۀ پس از بن، ‌دورۀ زرینی برای فعالیت‌های آنان به شمار می‌رود. 

اما پس از سقوط جمهوریت و قدرت‌گیری دوبارۀ گروه طالبان، فعالیت زنان در عرصه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی ‌و نیز ‌گشت‌وگذار بدون محرم آنان ‌ممنوع و ‌حجاب، طی فرمانی اجباری ‌شد؛‌‌ فرمانی که واکنش‌های شدید‌ ‌زنان و فعالان اجتماعی را برانگیخت.‌ 

‌با صدور فرمان‌های متعدد رهبر طالبان در مورد زنان، فضا و وضعیت برای زنان‌ و دختران در حکومت طالبان بسیار تنگ و اسفبار شد، اما زنان و دختران درمورد این فرمان‌ها و فضای اختناق‌آور ‌دست به اعتراض زدند. در بیشتر از دو سال اخیر، ‌‌زنان ‌علیه سیاست‌های زن‌ستیز طالبان ‌در شهرهای مختلف کشور دست به اعتراضات مدنی زدند، اما اعتراضات مدنی آنان همواره با سرکوب، شلاق  و زندانی شدن از سوی طالبان مواجه شد. با آن‌همه سرکوب، اما ‌تحرکات زنان‌ بیشتر و اعتراضات خیابانی گسترده‌تر شد و ‌با تاکید بر اهداف اصلی‌شان، یعنی به رسمیت ‌شناخته نشدن طالبان از سوی جامعۀ جهانی، رعایت حقوق اساسی و حقوق مدنی‌ـ‌‌سیاسی زنان همچنان ادامه یافت. 

عوامل موفقیتجنبش زنان افغانستان  

طالبان گروهی است که تمام مسائل را از روزنۀ شریعت می‌نگرد؛ تفسیری دیوبندی و بسیار تندروانه از شریعت. رویکرد این گروه نسبت‌به حکومت، آزادی بیان، آموزش و پرورش، رسانه، حقوق اقلیت‌ها، حقوق زنان و غیره بسی متفاوت‌تر از فهم امروزین از این مقوله‌ها و موضوعات است. اما ‌هدف این نوشته پرداختن به ‌عوامل موفقیت جنبش زنان ‌در برابر این گروه ‌است و این عوامل را می‌‌توان چنین دسته‌بندی ‌کرد: 

یکم) سازمان‌یافتگی و هماهنگی: ‌خلاف دورۀ اول سلطۀ طالبان که اعتراضات زنان ‌غیرسازمان‌یافته و غیرساختارمند بود، در این دوره، ‌کارزار زنان ‌سازمان‌یافته و هماهنگ‌شده است. اعتراضات همگانی و دوامدار زنان نشان از جدیت و قاطعیت آنان دارد. با این‌که طالبان در مقابل اعتراضات زنان برخورد مسالمت‌آمیز و مدنی نداشته است، اما زنان ‌دست از اعتراضات نکشیده و همچنان استوار ایستاده‌اند. 

دوم) فراگیر بودن: ‌عامل موفقیت این جنبش‌، نقش برجسته، پر‌رنگ و همه‌شمول زنان است. یعنی با قدرت‌گیری طالبان و اِعمال محدودیت‌ها، زنان در اکثر ولایت‌های افغانستان،  بدون درنظر‌داشت‌ تعلقات قومی، مذهبی، زبانی و جغرافیایی‌ از همۀ اقشار جامعه دور هم جمع شد‌ند، دست به مبارزه و مقابلۀ مسالمت‌آمیز زدند. (داریوش،۴۸:۲۰۱۹)‌ 

سوم) جهانی شدن و کم شدن فاصله‌ها: نکتۀ دیگر‌ی که جنبش‌ زنان را توانست به پیش براند، جهانی شدن و کم شدن فاصله‌هاست. خشونت و سرکوبی که علیه زنان افغانستان از سوی گروه حاکم صورت گرفته، به دلیل جهانی شدن و کم شدن فاصله‌ها (گستردگی ارتباطات و جریان جهانی اطلاعات)، زنان معترض توانستند صدای‌شان را ‌آسان‌تر به گوش جهانیان برسانند تا ‌نهادها و سازمان‌های حقوق بشری و حقوق زنان مشکلات و مسائل آن‌ها را از نزدیک دنبال کنند. از ‌سویی هم جنبش‌ زنان افغانستان در بیشتر از دو سال اخیر توانست‌ در قلمروهای بین‌المللی و جهانی گسترش یابد، چنانکه از چهره‌های معترض زن ‌در نشست بین‌المللی دعوت شد تا در مورد سیاست‌‌ها و عملکردهای طالبان صدا بلند کنند. هرچند جنبش‌ زنان افغانستان در حال حاضر، چنانکه باید، قدرتمند نیست، اما قدرت‌مندی این جنبش‌ روز‌به‌روز ‌بیشتر‌ و ادارۀ طالبانی و جامعۀ افغانستان ‌از این قدرتمندی‌ متأثر خواهد شد. نمونۀ این قدرتمندی را در کارزار زنان افغانستان به‌منظور به‌رسمیت‌شناسی آپارتاید جنسیتی می‌توان مشاهده کرد و همچنین ‌به رسمیت شناخته نشدن طالبان از سوی کشورها و جامعۀ بین‌المللی. به نظر می‌رسد که ‌‌نقش مبارزات زنان در این موارد تاکنون برجسته بوده ‌است. 

در فرجام می‌توان گفت که پویش‌ها و کارزارهای موجود زنان بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ معاصر افغانستان، از ویژگی‌ها و شرایط جنبش اجتماعی برخوردار است. از این رو جنبش موجود زنان افغانستان دارای ظرفیت‌های ‌چشم‌گیری برای اثرگذاری بر عرصۀ سیاسی و ‌افکار عمومی داخلی و بین‌المللی است که به‌رغم سرکوب بی‌رحمانۀ طالبان، همچنان ظرفیت خود را برای به چالش کشیدن گروه طالبان و ایدئولوژی زن‌ستیز آن، نیز ایجاد تحول و تغییر اجتماعی حفظ کرده است. همچنین می‌توان آن را یکی از موانع اصلی بر سر راه به رسمیت شناخته شدن بین‌المللی حکومت طالبان به شمار آورد. 

مصطفی متین، پژوهشگر روابط بین‌الملل و خبرنگار است. 

منابع: 

۱. آقابخشی، علی و مینو افشاری‌راد(۱۳۸۳) فرهنگ علوم سیاسی، تهران: انتشارات چاپار. 

۲. حصین، شاه‌محمود(۱۳۶۷) مختصری از تاریخ زندگی اجتماعی زنان افغانستان، کابل: ادارۀ امور شوراهای ریاست جمهوری. 

۳. داریوش، ابراهیم(۲۰۱۹) درآمدی بر جنبش زنان در افغانستان پسا طالبان، کابل: پرند. 

۴. شفاعی، امان‌الله(۱۳۹۸) چشم‌انداز سیاست خارجی افغانستان در سپهر کنشگری جنبش زنان: فصلنامۀ نگاه معاصر. 

۵. فرهنگ، میرمحمد صدیق(۱۳۸۰) افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران: عرفان. 

۶. کوئن، بروس(۱۳۹۰) مبانی جامعه‌شناسی، ترجمه غلام‌عباس توسلی و رضا فاضل، تهران: نشر سمت. 

۷. میشل، اندره(۱۳۸۳) جنبش زنان، ترجمۀ هما رنجانزاده، مشهد: نشر لیکا. 

به اشتراک بگذارید

Facebook
Twitter
Email
Print

مرتبط

Open chat
پیامی دارید؟
سلام
می‌خواهید پیامی را با ما شریک بسازید؟