featured image

آیا مردم افغانستان سزاوار استبداد طالبانی‌اند؟

‌همایون رستگار* 

ژوزف دو مایستر، نظریه‌پرداز سیاسی محافظه‌کار، در سال ۱۸۱۱ نوشت: «بر هر ملتی دولتی حاکم می‌شود که سزاوار آن است.» این حرف او هنوز هم ‌تامل‌برانگیز است. دوباره حاکم شدن رژیم استبدادی طالبان، ناتوانی مردم در برابر آن و فقدان بدیل سیاسی این پرسش را مطرح می‌کند که «آیا مردم افغانستان سزاوار استبداد طالبانی‌اند؟» 

از زمان تسلط بر افغانستان در آگست ۲۰۲۱، طالبان یک ملا‌سالاری انگلی ایجاد کرده است که منابع را غارت می‌کند و ارمغانی جز خشونت و وحشت برای مردم ندارد. سیاست‌‌های غیرانسانی و زن‌‌ستیز آنها اقتصاد کشور را به پرتگاه برده و به‌صورت بی‌سابقه‌ای فقر را گسترش داده است؛ تا جایی که ۹۸ درصد مردم توانایی خرید غذا را ندارند. سیاست‌های ضد‌آموزشی این گروه نظام آموزشی ‌را فلج کرده و توسعۀ کشور را برای نسل‌های آینده به مخاطره افکنده است. 

بدرفتاری با مردم، خشونت، زندانی کردن و کشتن مخالفان امری رایج است. مردان مسلح طالبان زنان را، به دلیل راه رفتن در ‌بازار محلی، ‌و رانندگانی را که مسافر زن بدون محرم مرد را سوار می‌کنند، شلاق می‌زنند. آنها به خاطر انتخاب لباس یا مدل مو به جوانان در خیابان سیلی می‌زنند. رژیم طالبان مصمم به اجرای قوانین شرعی با مجازات‌های بدنی قرون وسطایی چون شلاق زدن در ملأعام، قطع دست و اعدام در ملأعام می‌باشد. 

برای دریافت خبرنامه زن تایمز (به زبان انگلیسی)، این‌جا ثبت‌نام کنید

* indicates required

‌ 

طالبان مشغول احتکار ثروت، انحصار منابع و تحکیم قدرت خود‌ند. کادرهای این گروه برای خود همسران دوم، سوم و چهارم می‌گیرند و اغلب دختران جوان را برخلاف میل‌شان مجبور به ازدواج با خود می‌کنند. بسیاری از مردم دیگر به زندگی آبرومندانه در سرزمین خود امیدوار نیستند و در تلاش ساختن زندگی بهتر در خارج از افغانستان‌اند. جمعیت انبوهی در اطراف دفاتر گذرنامه برای دریافت مدارک سفر جمع می‌شوند یا بسیاری از آنها سفر خود را از مسیرهای غیرقانونی آغاز می‌کنند. 

رژیم در داخل کشور محبوبیت و مشروعیتی ندارد. آنها همچنین در سطح بین‌المللی منزوی‌اند و حتی متحدان منطقه‌ای‌شان‌ این گروه را آنقدر بی‌اعتبار می‌دانند که از نظر دیپلماتیک نمی‌توانند ‌به رسمیت‌شان بشناسند. 

با توجه به چنین بی‌ثباتی آشکار و فقدان مشروعیت، چرا یک بدیل جدی یا اپوزیسیون سیاسی سازمان‌یافته‌ برای رژیم طالبان شکل نگرفته است؟ طالبان نه به‌خاطر نقاط قوت خود، بلکه به دلیل نبود بدیل سیاسی که بتواند عمیق‌ترین لایه‌های توده‌ها را حول یک پروژۀ سیاسی چالش‌برانگیز برای طالبان ‌متحد کند، در قدرت باقی مانده است. بدیلی که ساختن یک نظام سیاسی‌ مبتنی بر حاکمیت قانون‌ را نوید دهد و برابری حقوقی و رفاه را برای همۀ شهروندان ‌تامین و تضمین کند.  

وضعیت اسفبار نیروهای سیاسی غیر طالبان، یعنی فقدان ابتکار عمل، بی‌مایگی سیاسی و ایدئولوژیک و ضعف سازمانی‌ آنها حاکی از آن است که مردم افغانستان محکوم به زندگی تحت حکومت طالبان‌اند. یکی از مهم‌ترین موانع در مسیر توسعۀ بدیلی که بتواند طالبان را به چالش بکشد، قوم‌گرایی و نفاق قومی است که در حال گسترشِ روزافزون بوده ‌است. بسیاری از فعالان سیاسی و مدعیات روشنفکری در باتلاق تعصب قومی فرو رفته‌اند. افق دید سیاسی آنها وسیع‌تر از افق دید مگس‌های مرداب نبوده است‌ و همواره گرفتار نزاع‌های قومی روزافزون‌ بوده‌اند. گاهی‌‌ سطح بحث‌های سیاسی آنها به‌قدری پایین و آزاردهنده است که‌، به عبارت پست‌کنده‌تر، رفتار طالبان در مقایسه با آنها به رفتار بزرگسالان در برابر کودکان می‌ماند. 

بدبینی و ناامیدی آنقدر فراگیر است که بیشتر نظرات و بحث‌های سیاسی در مورد آنچه می‌تواند به کابوس کنونی پایان دهد حول مداخلۀ خارجی یا فروپاشی داخلی رژیم طالبان می‌چرخد. با این حال، تجربۀ تاریخی افغانستان و جاهای دیگر به ما می‌آموزد که بدون رهبری مترقی که بتواند جایگزین بهتری برای جامعه‌ای ارائه دهد، فروپاشی رژیم طالبان‌ می‌تواند کشور را در هرج‌و‌مرج بدتری فرو ببرد و ‌بحران را بسیار عمیق‌تر سازد. در نتیجه درد، رنج و بدبختی مردم بسیار بیشتر شود.  

ناتوانی سیاسی و بزدلی فکری ناشی از فقدان دیدگاه، برنامه و آرمان سیاسی و ‌تلاش نکردن برای تحقق ‌افغانستانی بهتر با نظام سیاسی فراگیر‌ پس از طالبان، سبب استمرار سلطۀ این گروه می‌شود و بحران سیاسی تاریخی در کشور را تشدید می‌کند. بدیهی  است که اختلافات قومی به سود طالبان تمام می‌شود. طالبانِ شوونیست‌ در پی تحقق کامل برتری قومی‌اند. ملا‌سالاری آنها نیز صورت دیگری از قوم‌سالاری است و در آن قدرت ‌در دستان ملاهای پشتونِ عمدتاً ‌قندهاری‌ متمرکز شده است. برتری طلبی طالبان پشتون یک شمشیر دولبه است. از یک‌سو احساسات قومیتی را در میان اقوام غیر‌پشتون شعله‌ور می‌سازد و از سوی دیگر، گرایش‌های شوونیستی پشتون را بسیج می‌کند و می‌تواند آنها را در خدمت رژیم خود بسیج کند. با این حال، ادامۀ رژیم طالبان پیامدهای فاجعه‌باری چون تشدید عقب‌ماندگی همه‌جانبۀ کشور، به‌شمول توده‌های جامعۀ پشتون، خواهد داشت‌ و به کشور آسیب‌های پایداری وارد خواهد کرد. 

بنابراین، شرایط کشور ایجاب می‌کند که مردم افغانستان به تجارب مثبت تاریخیِ همکاری‌های میان‌قومی برای توسعۀ افکار و اعمال سیاسی که بتواند اکثریت مردم از همۀ قومیت‌ها را متحد کند، تکیه کنند. این همکاری می‌تواند به یک بدیل ملی مردمی بینجامد که می‌تواند رژیم طالبان را به چالش بکشد. در ذهنیت جمعی ما ارادۀ معطوف‌به دستیابی به افغانستان آزاد، برابر، مرفه‌ و صلح‌آمیز‌، باید بر ترس از وحشیگری طالبان غلبه یابد‌. 

تا زمانی که بدیل سیاسی وجود نداشته باشد که بتواند استبداد طالبان را به چالش بکشد، طالبان و امثال آن‌ همچنان به مصیبت‌های موجود کشور ‌‌دوام خواهند داد و این‌گونه مردم ‌محکوم به رنج‌کشی بیشتر خواهند شد. 

* همایون رستگار، مسئول روابط و تحقیقات زن‌تایمز است. 

اشتراک در خبرنامۀ زن‌تایمز

* indicates required