سید محمد فیروزی*
مهاجرت نخبگان از مسائل مهم کشورهای توسعهنیافته، در حال توسعه و حتی توسعهیافته در چند دهۀ اخیر بوده است و در تعریف «مهاجرت نخبگان» اتفاق نظری وجود ندارد. برخی آن را «فرار مغزها»، برخی «شکار مغزها» و برخی دیگر «ربودن استعدادها» مینامند. مهاجرت نخبگان از کشورهای در حال توسعه به کشورهای پیشرفته، یا جذب، فرار، اعزام و سرانجام، بازنگشتن افراد متخصص و کارآزموده به کشورهای مبدأ، در واقع، فرار سرمایههای انسانی و محرومیت جامعه از علم، تخصص و مهارتهای فنی آنهاست.
افغانستان در طی بیش از چهار دهه در جمع مهاجرفرستترین کشورهای دنیا بوده و در سه دهۀ متوالی رتبۀ نخست جهانی را در آمارهای مهاجرت بینالمللی داشته است. مهاجرت، میتواند در جامعۀ مبدأ و مقصد آسیبها و فرصتهایی را ایجاد کند. اما آنچه بهعنوان مسئلۀ جدی برای کشورهای مهاجرفرست مطرح بوده، مهاجرت نخبگان است، زیرا نخبگان عامل مؤثری در رشد و توسعۀ یک کشور تلقی میشوند. برخی دیدگاهها حتی معتقدبه تأثیرات میاننسلی در مهاجرت نخبگان یا فرار مغزها بوده و در نظریۀ مهاجرت ژنها آمده است که مهاجرت نخبگان افزون بر تأثیرات منفی بالفعل، عامل عقبماندگی جامعه در نسلهای بعدی نیز خواهد بود. فرار مغزها از افغانستان سابقۀ نسبتاً طولانی داشته و در چهار دهۀ اخیر، مخصوصاً در تحولات جدید، تشدید شده است. مشاهدات و گزارشها نشان میدهد که «قشر نخبه و تحصیلکرده» از ردههای نخست مهاجران بودهاند.
در دو دهه حضور جامعۀ جهانی (۲۰۰۱- ۲۰۲۱م)، فرصت عظیمی برای بازسازی و نوسازی نیروی انسانی کشور بهوجود آمد و صدها هزار نیروی تحصیلکرده در ساختارهای اجتماعی جابهجا شدند. اما با فروپاشی «نظام جمهوریت»، همزمان با نابودن شدن دیگر دستاوردها، سرمایۀ انسانی این کشور (نخبگان) نیز تا حد زیادی از دست رفت. هرچند آمار و ارقام مشخص و معتبری از مهاجرت نخبگان در تحول اخیر در دست نیست، اما گمانهها و مشاهدات حاکی از فرار اکثریت این نخبگان بوده است.
عوامل مهاجرت نخبگان از افغانستان
برای تحلیل و تبیین دقیقتر عوامل مهاجرت نخبگان، مناسب است که از نظریههای مهاجرت استفاده کرد. الف) دافعههای جامعۀ افغانستان و جاذبههای کشورهای مقصد؛ اورت.سی.لی، در نظریۀ «جاذبه و دافعه» بیان میکند که عوامل موجود در مبدأ (برانگیزنده و بازدارنده)، عوامل موجود در مقصد (برانگیزنده و بازدارنده)، موانع موجود در جریان مهاجرت از مبدأ به مقصد و عوامل شخصی از علل اصلی مهاجرت است (لهسائیزاده، ۱۳۹۸). شکی نیست که دافعههای جامعۀ افغانستان برای نخبگان بسیار بودهاند. بهنظر میرسد که دولتهای نخبهگریز، ساختارهای شکننده، فرهنگ قبیلهای، بیثباتی سیاسی، جنگهای دومدار و خشونتهای قومی، جغرافیای کوهستانی و بعضاً خشن و مشارکتنیافتن نخبگان در ساختارهای مدیریتی و اجتماعی از دافعههای اصلی این کشور برای نخبگان بوده است. ب) محرومیت نسبی؛ «استارک و ونگ» میاندیشیدند که مهاجرت پاسخ نهايي به محروميتهاي نسبي است. در واقع وقتي فرد يا جمع نتواند به هدفهاي باارزش در داخل سازمان اجتماعي خود دست يابد و احساس کند که منابع لازم براي رفع محروميتهايش در خارج از سازمان اجتماعي او وجود دارد، در آن صورت مهاجرت ميکند. مهاجرت نخبگان از افغانستان نیز با این نظریه قابل تبیین است. نخبگان در چند دورۀ مشخص بهصورت گروهی مهاجرت کردند و عامل اصلی آن عدم تطابق با ارزشها و اهداف موردنظر در آن شرایط بوده است. ج) نظریۀ نوسازی؛ این نظریهپردازان معتقدند که نفوذ ارزشهای غربی و اشکال مصرف در کشورهای عقبمانده، سبب ایجاد آرمانها و آرزوهایی میشود که برای رسیدن به آن حرکت بهسوی شهرهای بزرگ را رقم میزند. این ارزشها میتواند در قالب موارد چون: آزادی، برابری، علم و دانش، سهولتهای زندگی و … معنا پیدا کند. مهاجرت نخبگان از افغانستان به غرب تاحدی تابع این وضعیت نیز بوده است. از دورۀ امانالله خان، و بهویژه از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ به بعد، چنین هدفی نیز در میان مهاجران نخبه وجود داشته است. د) نظریۀ وابستگی مهاجرت؛ در این نظریه، جذب نیروهای متخصص و نخبه توسط نظام سرمایهداری مطرح است. ممکن است بخشی از مهاجرت نخبگان از افغانستان نیز با چنین برنامههای مرتبط باشد. هـ) نظریۀ شبکهای؛ این نظریه متناظر با شبکههای ارتباطی مهاجران است. آمارها نشانگر حضور مهاجران افغانستانی در بسیاری ملل دنیا است. حضور همهجایی این مهاجران سبب شده است که فرصتهای موجود در بسیاری از کشورهای دنیا در دسترس کسانی قرار گیرد که تصمیم به مهاجرت داشتهاند.
پیامدها و آسیبهای مهاجرت نخبگان
پیامدهای منفی خروج نخبگان از کشور بسیارند. دستکم بخشی از بحرانهای موجود در افغانستان، ناشی از فرار مغزها بوده است. زیرا زمانیکه جامعه از نیروهای نخبه خالی میشود، نیروهای غیرنخبه جایگزین شده و این امر خود انواع آسیبها و مشکلات را بهوجود میآورد. بهاضافۀ اینکه نیروهای غیرنخبه توان پاسخگویی به نیازمندیها و چالشهای جدید را نیز نداشته و در رشد و توسعه کشور نیز نهتنها مؤثر نیستند، بلکه با افکار و عملکردهایشان مانع رشد و توسعه نیز خواهند بود.
در اینجا به چند مورد از مهمترین تبعات خروج نخبگان اشاره میشود:
الف) هدر رفتن هزینههای اقتصادی که برای نخبگان صرف شده است. دفتر سازمان بینالمللی کار، ارزش آموزش و پرورش هریک از منابع انسانی که کشورهای جهان سوم به آمریکا میفرستد با نرخ ثابت بین سالهای ۱۹۷۱-۱۹۷۲ را ۲۰۰ هزار دالر برآورد کرده است (قاسمی و امیری، ۱۳۸۹: ۱۳۴). هزینههای اقتصادی و غیراقتصادی که برای آموزش و پرورش نیروهای تحصیلکردۀ افغانستان صرف شده و این سرمایهها، در بدل هیچ از افغانستان خارج شدند. هزینههایی که حتی نمیتوان آن را تنها در قالب آمار و ارقام یا ارزش اقتصادی سنجش کرد، زیرا نیروهای نخبه که از افغانستان خارج شدند اکثریت در سنین جوانی نیز بودهاند.
ب) تضعیف بنیانهای علمی و تخصصی کشور. سرمایۀ فرهنگی و نمادین یک کشور، از مهمترین سرمایههای آن است (ریتزر، ۱۳۹۳). این امر زمانی اهمیت بیشتر مییابد که دانش، تخصص و مهارت جنبۀ کالایی پیدا کرده و دادوستد آن سرمایههای دیگر میطلبد. از جانب دیگر، رشد و توسعۀ کشور وابسته به سرمایۀ علمیـفرهنگی است. پس، فرار مغزها از عوامل اصلی توسعهنیافتگی کشور تلقی میشود.
ج) افزایش چالشها در مدیریت و اداره (سطوح مختلف جامعه)؛ مدیریت و ادارۀ کارآمد در ابعاد و سطوح متفاوت جامعه با مدیران و کارگزارن نخبه و متخصص ممکن است (شهیدزاده، ۱۳۸۰). نیروهای غیرنخبه نهتنها باعث شکوفایی و کارآمد بودن منابع نخواهند بود، بلکه بهسبب نداشتن تخصص و دانش لازم سبب هدر رفتن منابع و فرصتها و باعث کژکارکردی در ساختارهای مدیریتی نیز خواهند شد؛ تجربهای که افغانستان بارها شاهد آن بوده است.
د) آنومیک شدن جامعه و افزایش ناامیدی؛ خروج نخبگان، همانطور که توان مدیریتی، علمی و اقتصادی کشور را کاهش میدهد، به افزایش ناهنجاریها دامن میزند. افزون بر اینها، زمانی که پیشرفت و بهبود در اوضاع مشاهده نشود و مدیریت امور با پرسشها و چالشها همراه باشد، این خود به بیثباتی جامعه و افزایش ناهنجاریها و انحرافات دامن میزند (ریتزر، ۱۹۹۳). آنچه جامعۀ افغانستان با آن درگیر است. خروج نخبگان هم بهصورت بالفعل و هم بهصورت بالقوه سبب آنومیک شدن جامعه و کاهش امید اجتماعی شده است. آنومیکشدن جامعه حاکی از گسست ارزشها و گمشدن قواعد قابلقبول برای زندگی است و کاهش امید اجتماعی، نشاندهندۀ نبود اراده و انگیزه برای تغییر سرنوشت تلقی میشود.
راهکارها و راهبردها
راهکارها را میتوان از خود چالشها شناخت. در عینحال تجربۀ فرار نخبگان منحصر به افغانستان نیست و باید دید که سایر کشورها چه تدابیری را برای این معضل اتخاذ کردهاند. بهدلیل محدودیت این جستار فقط به تذکر این راهکارها بسنده میکنیم: الف) رفع محدودیتها و چالشهای زندگی نخبگان در کشور. ب) مشارکت دادن واقعی نخبگان در ساختارهای اداری و مدیریتی کشور. ج) جذب متخصصان خارجنشین. د) تلاش برای جذب نخبگان سایر کشورها. هـ) افزایش جاذبهها برای ماندن نخبگان در کشور. و) تأمین امنیت و اعتبار اجتماعی برای نخبگان.
در نتیجه باید گفت که مهاجرت نخبگان از جدیترین مسائل افغانستان در چند دهۀ اخیر بوده است. این چالش زمانی به بحران فراگیر بدل میشود که نه نظامهای سیاسی، نه مردم و نه حتی محافل و نهادهای اکادمیک نسبتبه این مسئله نهتنها حساسیتی نداشته، بلکه به تشدید آن نیز کمک کرده است. این در حالی است که «نخبگان» سرمایۀ اصلی یک جامعه بوده و این سرمایه توان ایجاد و جذب سایر سرمایهها را دارد. فرار نخبگان از افغانستان عواملی چون: دافعههای موجود در کشور، محرومیت، جذبههای تمدن غربی، برنامههای نظام سرمایهداری و شبکههای وسیع مهاجران افغانستانی داشته است. این معضل بزرگ ملی سبب هدر رفتن هزینهها و سرمایههای بزرگ، کاهش توان علمی و تخصصی کشور، ایجاد شرایط بحرانی و آنومیک و سبب ایجاد چالشها در اداره و مدیریت کشور شده است. برای کاستن از تبعات فرار نخبگان، میتوان از تجارب سایر کشورها و رفع عوامل این مسئله استفاده کرد.
منابع:
ابراهیمآبادی، حسین. (۱۳۹۹). مهاجرت نخبگان. تهران: معاونت فرهنگی واجتماعی وزارت علوم وتحقیقات وفناوری دفتر مطالعات و برنامهریزی فرهنگی واجتماعی.
ریترز، جورج. (۱۳۹۳). نظریۀ جامعهشناسی دوران معاصر، ترجمۀ محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی.
زلفیگل، محمدعلی. (۱۳۸۳)؛ مهاجرت ژنها، فصلنامۀ سیاستگذاری علم و پژوهش (رهیافت)، صص ۱۳-۲۲.
شهیدزاده، حسین (۱۳۸۳). «فرار مغزها مشکل بزرگ جهان سوم». اطلاعات سیاسی اقتصادی، شمارۀ ۴۵ و۴۶.
لهسائیزاده، عبدالعلی. (۱۳۹۸)، نظریات مهاجرت، نوید، شیراز.
قاسمی، وحید، امیری، مریم. (۱۳۸۹)، سازگاری اجتماعی و فرهنگی مهاجران ایرانی در آمریکا، فصلنامۀ تخصصی علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شوشتر، سال چهارم، شمارۀ ۸، صص۱۳۱-۱۵۸.
* دانشجوی دکترای جامعهشناسی و پژوهشگر حوزۀ مهاجرت است.